امروز به دنبال تو من افتادم! در راه به تو شاخه گلی را دادم
با دیدن من خنده به لب آوردی باخنده ی تو برهمه کس پُز دادم!
پ.ن: کار زیبای حاج قاسم وسط نماز؛ وقتی حاج قاسم در هنگامه نماز شاخه گلی را از دست #فرزند_شهید_مدافع_حرم (فرزند شهید بواس) در تاریخ ۹۷/۱۲/۲ در بابل می گیرد...
بَرَهوت کویر مرا هرچه بجوئید لابلای تلهای شنیاش را درز تَرَکهای زمین خشکیدهاش را کنج واحِههای فرتوتش را هرچه بکارید، چیزی نمییابید مگر؛ یک سراب «آشنایی» *** به یاد #فرزند_هور بچه دود و خون و خاک و گل و آب و خاکریز فریادگر کمینهای جزیره فرمانده بیباک عملیاتهای آبی خاکی پیشمرگ مین و سیمخاردار و خورشیدی و باتلاق #غواص دشمنکوب عرصههای شهادت؛ جزایر مجنون کارون اروند و امالرصاص که رفتند، خورشید را نگه دارند
شهید رضا داریوش ساکی دانشجوی ترم سوم رشته پزشکی شهادت کربلای ۴
پ.ن: احمدرضا احدی که همه او را با دستنوشتههایش در کتاب «حرمان هور» می شناسند، سال ۱۳۴۵ در اهواز متولد شد در کنکور سراسری تجربی سال ۱۳۶۴ رتبه اول را کسب کرد و در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران قبول شد... احمدرضا احدی در شب ۱۲ بهمن ۱۳۶۵ به شهادت رسید...
پدرم دست هاى قدرتمندى داشت اما اين روز هاى آخر قرص ها قوى تر از بازوانش شده بودند با هر قرص و شربت و مُسَكنى براى مدتى به مرخصى ميرفت و دوباره ساعتى بعد با فريادى بلند به جبهه برميگشت!!!
براى ما كه تمام نشده است خانه ما هنوز هم خط مقدم است هنوز بوى خَردِل جانمان را ميسوزاند...
میدانستم! يك روز از دنیا خسته میشوی و میروی و من میمانم و يك عمر...دلتنگی از تو گُفتَن کارِ اشْکِ چَشم باشَد بِهتَر است گِریه وَقتی هَست، دیگر جایِ صُحبت نیسْت که...
به چشمان پر انتظار و کم فروغ #مادر_مفقودالاثر به سکوت تلخ و غم بار، و بغض فروخورده #پدر_شهید به آه سوزناک و دل مجروح و پر درد #همسر_شهید به اشک چشم و بی قراری و بهانه گیری #فرزند_شهید به کمر شکسته و کمان گشته ی #برادر_و_خواهر_شهید به جامانده از قافله عشق، دل سوخته و پر حسرت #دوست_شهید به یاس کبود و رمز عروج، بی بی فاطمه زهرا مادر همه شهدا برسان سلام ما را...
کلیپ بسیار نوستالژیک و زیبای به من بگو وقتی که پر کشیدی، بابام رو تو ندیدی؟ این سرود دهه شصتی بسیار زیبا از زبان یک #فرزند_شهید است که از گنجشک، ستاره و ماه سراغ پدرش را میگیرد...
زوج جوان ساکن قم بودند و با اینکه چند سالی از ازدواجشان گذشته بود اما هنوز صاحب #فرزند نشده بودند، روزی برای دیدار با آیت الله گلپایگانی به حضور رسیدند و موضوع را با وی در میان گذاشتند آقا به آنها سفارشی کرد تا انجام دهند و اینکه در شب ولادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره(س) سفره ای پهن و عده ای از #طلاب را به آن دعوت کنند و آن وقت به آن حضرت متوسل شوند... یک سالی گذشت و روز ولادت بی بی فرا رسید که درد بر مادر جوان مستولی شد بچه که به دنیا آمد، پسر بود، نامش را #علی گذاشتند سالیانی از این قضیه گذشت که دیگر علی برای خودش جوانی خوش سیما شده بود و در کسوت معلمی مشغول اما جنگ و دفاع از میهن بر او واجب تر می آمد سنگر مدرسه و سنگر دفاع را با هم در آمیخته بود تا اینکه سال ۶۵ و روز شهادت بی بی برای او روز رفتن بود آمدنی با ولادت او و رفتنی با شهادت او فرزندی که نذر حضرت زهرا(س) بود و عاقبت به خیری اش در #شهادت رقم خورد
همانان که سرگرم نوازشهای مادرانه بودند و کوچ #فرزند را دیدند. همانان که آرزوی در آغوش کشیدن گرم فرزند را به بیتابیهای #رباب تاب آوردند. همانان که #لالایی مادرانه شان ناتمام ماند. همانان که رویاهای شیرین شبهایشان دلبندانشان است و به شوق دیدار روی او، سر بر بالین شب میگذارند...
#️صفیه_کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند: #سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از #شهدای_دفاع_مقدس هستند. پسرم دوست داشت #سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به #محجوب بودن، داشتن ، #حب_رهبری ،ایمان_قوی_پاکدامنی ،شجاعت ،صداقت پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به #اسلام و #ائمه_اطهار ، از #میهن و #اسلام و #کشورش دفاع میکرد به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به #سرگذشت داییهای #شهیدش_داود_و€مرتضی_کمانی بود. او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
#اعزام_دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸# روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
#مادر رنج دیده روزگار ولی #شیر_زن میگوید #ادامه_دادن راه شهدا و #بیداری اسلامی و #تلاش برای ظهور آقا امام زمان(عج) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را #زنده نگه داریم.
♦️اقوام نزدیک #شهید شب قبل از شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم شهید و دو تن از داییهای شهید در کنار هم بودند. پدربزرگ #شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم. به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن #فرزند غیور و رشید خودش بود. #سجادم رفت پیش برادران شهیدم...
#حسینعلی_محمدی_جانباز_قطع_نخاع ۷۵ درصد کشورمان، پس از تذکر لسانی به یکی از کارمندان ادارات دولتی کرمان، با واکنش شدید #فرزند یکی از #مسئولان استان که از قضا دو تابعیتی نیز هست، قرار گرفت و راهی بیمارستان شد. #امام_جمعه_جیرفت: دادستان و دستگاه قضا باید با فرد خاطی با قاطعیت برخورد کنند. @bisimchi1