ماه به مرداب نگاهی از حسرت انداخت
در جستجوی نیلوفری سپید
دلش می خواست
نور بیفشاند به اعماق
شاید بیابد گل خویش
مهتاب حسد می ورزید
به این شور وعشق ماه
پیش خود گفت :
عشق ماه ومهتاب
ورد زبان هاست
این گل مرداب ...
چه دارد با خود
که ماه مرا ...
چنان شیفته ساخته
مرداب به مهتاب گفت :
عشق ماه به نیلوفر
افسانه ای بی همتاست
...در طی قرون
چه بسیار می خوانند
در برگ های تاریخ
غزل ماه و
کرشمه ی نیلوفر ان عاشق را
ماه گفت:
در حسرت آن روز هستم
که افسانه مرا بسراید
نیلوفری که بر دست های آب می روید
مرداب گفت:
سالهاست این افسانه دست به دست می گردد
وزمزمه ی عشاق ،کوچه های اقایست
دل نوشته های نیلوفرانه
#بهجت ـ مهدوی
https://t.center/behjatmahdavi