احتمالا یه روزگاری بوده که شاپور هم مثل من از گریه کردن مینالیده. بعد اتفاقی یهو چشماش رو باز کرده و دیده که الان دیگه دردش گریه کردن نیست؛ بلکه این تنها گریه کردنه که آزارش میده:
ماتمسرایِ خلق بُود عیدگاهِ من
از بس دلم گرفته ز تنها گریستن
...
بی گریه نیست دیده زمانی، مگر به من
میراث مانده ز آدم و حوا گریستن؟
#شاپور_تهرانی#در_اشک•دیوان شاپور تهرانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا طاهری•
@be_ghole_ghazal