جنون نمیکند از خویشتن جدا ما را
چه احتیاج به یارانِ آشنا ما را؟
اگرچه سادهخیالایم، سادهلوح نهایم
کدام وعده؟ چه دل؟ دیدهای کجا ما را؟
کشیده تیغ و تغافل گرفته دامانش
کجا شناخته آن ترکِ میرزا ما را؟
خجل ز همرهیِ مستی و خمار شدیم
بگو چه رنگ برآرد دگر وفا ما را
اگر شویم نهان در غبارِ ساختگی
سراغ میدهد از رنگِ ما حیا ما را
کسی نداشت که سررشته را نگه دارد
کرایه کرد ز دیوانگی وفا ما را
چنان به عربده سر میکند که پنداری
خریده است جنونِ برهنهپا ما را
اگر
اسیرِ دیارِ فرنگ هم گردیم
نمیخرد کسی از دولتِ حیا ما را
#اسیر_شهرستانی#غزل_کامل•دیوان غزلیات
اسیر شهرستانی، تصحیح و تحقیق دکتر غلامحسین شرفی ولدانی•
@be_ghole_ghazal