ترنم بارانم "اشعار بردیا محمدی"

#مرثیه
Channel
Logo of the Telegram channel ترنم بارانم "اشعار بردیا محمدی"
@bardiamohamadi70Promote
2.05K
subscribers
36
photos
35
videos
21
links
یا لطیف مضمون نگاه تو مرا شاعر کرد .... پل ارتباطی👇 @taranombaranam1
یا لطیف


ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود
جگری در حصار سَم‌ها بود

ناله ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده

هرچه را خورده بود ، پس می زد
من بمیرم! نفس‌نفس می زد

هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!

آه! با مادرش چه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند

خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش ، زمین افتاد

در دل شیعه ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت

سینه ی او مسیر سوختن است
اثر زهر ، تشنه‌لب شدن است

لااقل داده اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش

این غریبی که سخت ، بی‌حال است
کُنج حجره به یاد گودال است

یاد آن تشنه‌ای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد

باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش

قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد

پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست

همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه ی حجاب نداشت

اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی

#امام_رضا
#مرثیه

@bardiamohamadi70
یا لطیف

#مرثیه_شهادت_امام_باقر_ع

وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید
انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید

از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید
از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید

او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است
خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است

پروانه ای که پر زدنش فرق می کند
شمعی که شکل سوختنش فرق می کند

حالا به یاد خاطره ها گریه می کند
با یاد داغ کرببلا گریه می کند

او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست
هم‌ناله ی سه ساله ی صحرای کربلاست

دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است
بین تمام قافله او مرد دوم است

او آشنای هق هق اشک شبانه هاست
زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست

طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود
بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود

با آبله ز پای خودش کار می کشید
مثل رقیّه از کف پا خار می کشید

انگار زهر تازه تری از جگر گذشت
تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت

او دیده با چه سختی و آزار برده اند
ناموس شاه را،سر بازار برده اند

او دیده شامیان حرامی،دریده اند
او دیده معجر از سر عمه کشیده اند

او دیده رقص مستی بزم شراب را
او دیده خیزران و لب آفتاب را

با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد

#امام_باقر

@bardiamohamadi70
یا لطیف

#ترکیب‌بندایام‌مبعث‌حضرت‌رسول‌ص
#مدح‌رسول‌الله‌ص
#مرثیه‌_بی‌بی‌زهرا‌_س

گیسوی تو برای پریشان شدن بس است
چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است

دلدار اگر تویی به خدا که برای ما
بیدل‌ترین قبیله ی دوران شدن بس است

هر روز پای "یار" قَبا چاک می زنیم
کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است

از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات
کُفّار را برای مسلمان شدن بس است

قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده
نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است

مبعوث می شوی که بگویی به ابتران
دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است

تدریس نکته های ولایت شناسی ات
ما را برای طفل دبستان شدن بس است


تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست
آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست


قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم
از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم

قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات
قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم

این دست ها به شوق قنوتت بلند شد
تا تکّه ای ز پازِل این "ربّنا" شویم

بالی برای پر زدن ما درست کن
تا جبرئیل های مقیم حرا شویم

همراه چار قبله ی توحید آمدی
تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم

بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای
لبخند شاد کودکی کوچه‌‌ها شویم

پُشت در حریم تو از اولیا پُر است
ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم

فردای حَشر منصبمان پادشاهی است
امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم

فانوسِ راه را به یدالله داده ای
می خواستی که با علی ات آشنا شویم

یک هشتم عدس به علی عشق داشتن...
گفتی که کافی است ز آتش رها شویم


ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است
پائین پای غار حرایت نشانده است


بال ملک کجا و بلندای بام تو
از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو

ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز
"قبله"، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو

ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است
جان تمام شیعه به قربان نام تو

اما تو آمدی که بگویی علی که بود
این داستان نهفته شده در قیام تو

"هرکس علی شناخت،خدا را شناخته"
این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو

معراج هم اگر بروی..،دردِدل کنی
جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو

"یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال"
هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو

یک نیمه ی تو "فاطمه" شد،آن یکی "علی"
حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟

طبق حدیث قدسی لولاک..،گفته اند:
زهراست مقتدای "علی" و امام "تو"


از نور این دو ،پرتوِ قرآن درست شد
با "مرتضی" و "فاطمه" ایمان درست شد


سرمایه ی محبت زهراست دینمان
یعنی که فاطمه است دلیل یقینمان

او بانی تفاخُر حق بر ملائکه است:
"او فاطمه است،بنده ی خلوت گُزینمان"

در حشر او سواره و باقی پیاده اند
آن بی مثال‌بانوی بالا نشینمان

در دست فاطمه است کلید دَر جَنان
از باغ های اوست بهشتِ بَرینمان

حوریّه ای که با دمِ اُمّید بخش خویش
هجده نفس رسیده به داد زمینمان

آن مادری که صبح قیامت یکی یکی
با مِهر مادرانه کُنَد دست چینمان


باید کسی شبیه علی همسرش شود
آئینه دار جلوه ی پیغمبرش شود


امّا پس از تو حرمت حیدر شکسته شد
آیه به آیه سوره ی کوثر شکسته شد

دیگر کسی به عترتتان اعتنا نکرد
این نخل ریشه دار تناور شکسته شد

در کوچه راه فاطمه ات سَد شد ای پدر
در کوچه گوشواره ی دختر شکسته شد

سیلی چنان به صورت زهرای تو گرفت
آورده‌اند گونه ی مادر شکسته شد

آتش به جان لانه ی آل نبی زدند
بال و پر کبودِ کبوتر شکسته شد

او را چنان زدند که "مسمار" سرخ شد
او را چنان زدند که "در" سرشکسته شد


ما در عزای دختر تو گریه می کنیم
عُمری برای دختر تو گریه می کنیم

#بردیا_محمدی
یا لطیف

#مرثیه_شهادت_امام_باقر_ع

وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید
انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید

از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید
از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید

او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است
خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است

پروانه ای که پر زدنش فرق می کند
شمعی که شکل سوختنش فرق می کند

حالا به یاد خاطره ها گریه می کند
با یاد داغ کرببلا گریه می کند

او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست
هم‌ناله ی سه ساله ی صحرای کربلاست

دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است
بین تمام قافله او مرد دوم است

او آشنای هق هق اشک شبانه هاست
زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست

طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود
بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود

با آبله ز پای خودش کار می کشید
مثل رقیّه از کف پا خار می کشید

انگار زهر تازه تری از جگر گذشت
تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت

او دیده با چه سختی و آزار برده اند
ناموس شاه را،سر بازار برده اند

او دیده شامیان حرامی،دریده اند
او دیده معجر از سر عمه کشیده اند

او دیده رقص مستی بزم شراب را
او دیده خیزران و لب آفتاب را

با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد

#بردیا_محمدی

@bardiamohamadi70