.
از فراز قلم
درست از سمت چپ انگشتان دست راستم
که مصمم به هم پیچیده
به سایهی پرواز قلم
بر سپیدی قلهی کاغذ مینگریستم
این مجموعه
دست در دست هم نهاده
و عزم جزم کردهبود
تا شاید
چندخطی از نگارهی بیرنگ و لعاب قدیمی
نوشته بر دیوار دل را باز نویسد
آمیزهای فروزان
با شمایل شب
یا ترکیبی تاریک
با ردای روشنایی ...
قلمم آرام بر بستر رود خاطره شناور بود
که به نام تو رسید ...
نمیدانم چه میشود ...
اما میدانم
هر بار میخواهم تو را باز بنویسم
لنگان میشود
منقطع و ناشیانه مینویسد
رود خاطرات خروشان میشود
کودک میشود
با مدادی در دست بر پهنهی سپید دیوار
و ترسیم خطوط کج و نامفهوم ...
من به تجربه
هر بار
قلم را بیشتر میفشرم
او نیز لجبازی کرده
سر باز میزند
باز میفشرم
و او شاکی و نالان اثر میگذارد
قلم را میفشرم
تا شبی شاید
کاوشگری شیدا
با تخمین مسیر ناپیدای خطوط
گمانهای زند بر خط سیر خاطرات ...
قلم را سخت میفشرم
تا یادگار ماند به جا
باشد که شاید شبی صیادی منتظر،
تور بگشاید
دُر بیابد
و رها کند
این خاطرات را از بند ...
#رضا_روشنایی
J͟o͟i͟n͟:👉@bahareafarinesh
.