.
باز در چهرهی خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسهی هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزندهی عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانهی عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهی عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعلهی حسرت افروخت
یاد آن خندهی بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پردهی اشک
حسرتی یخ زده در خندهی سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعلهی سوزندهی عشق
آخر آتش فکند بر جانت
#فروغ_فرخزاد
J͟o͟i͟n͟:👉@bahareafarinesh
.