بارون می باره و درخت بزرگ حیاط داره مستانه می رقصه و دوتا گنجشک تپل اومدن نشستن پشت پنجره خونه من دارن نون میخورن با بستنی آب شده و من میگم نون نخورین اخر شب دل درد می گیرین بستنی گذاشتما براتون، و اونا میگن جیک جیک که یعنی خودمون می دونیم.
آقای شاهین نجفی دیوونمون کرد اونقدر گفت کجاست ای یار آغوش تو. آغوش میخوای چیکار مرد حسابی؟ قرصاتو بپوش و تیشرتتو بخور و بخواب.
نم بارون می زنه و بوی عشق میاد و دنیا شده بهشت، اما دلم تنگ شده برای بابا و خسته شدم از تولید رنج برای کسانی که دوستم دارن و حزن برخلاف حرف مشاور شبیه سگ سیاه نیست که برعکس، یه گربه پشمالوی سفیده چون من سگها رو دوست دارم اما از گربه ها بدم میاد. از گربه هایی که با من تو یه خونه باشن. تو یه اتاق. تو یه تخت. هرشب با من بخوابن و هرصبح با من بیدار بشن.
همین.
#حمید_سلیمی❄️@BABOOUNEH