"انقلاب"
در متونِ کهن، از انقلاب در معنای دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی که گویا طیِ سه سدهی اخیر رایج شده، اثری نیست؛ مرادم رویدادهایی همچون انقلاب انگلستان (۱۶۸۸)، فرانسه (۱۷۸۹) و روسیه (۱۹۱۷) است.
قدما انقلاب را البته درمعنای کلیِ تغییراتِ روزگار و تحولاتِ تاریخی بسیار بهکارمیبردند. مثلاً بهکرات در متون تاریخی و ادبی، اوضاعِ ایران در اواخرِ عهدِ صفوی و آشفتگیهای دورانِ تسلطِ افعانها، به عهدِ "انقلابات" تعبیر شده. همچنین در متونِ کهنِ نجومی و نیز آثارِ ادبی، انقلاب در معنای انتقال و دگرگونیِ فصول از بهار به تابستان (سیفی) و نیز پاییز به زمستان (شَتَوی) بهکاررفته. انقلاب گاه در کاربردی حُسنِ تعبیری یا بهگویانه، در معنی دلبههمخوردگی و قیکردن نیز بهکارمیرفته.
در شعرِ سعدی و حافظ انقلاب یعنی تغییرِ فصول، زمانه و درنهایت دگرگونیِ اوضاع. گرچه گاه این کاربردها بهگونهای است که ممکن است دلالت بر دستبهدستشدنِ قدرت و سرنگونیِ حکومتها نیز داشتهباشد. این معنا بهویژه با آشفتگیهای سیاسیِ حاکم بر ایران و فارسِ روزگارِ حافظ بسیار محتملمینماید. توجه به ساختارِ کلیِ غزل البته بسیار کمکمیکند تا بدانیم چنین برداشتی امکاندارد یا خیر.
سعدی:
زینهار از دورِ چرخ و انقلابِ روزگار
در خیالِ کس نیامد کهآنچنان گردد چنین!
حافظ:
ز انقلابِ زمانه عجبمدار که چرخ
ازین فسانه هزارانهزار دارد یاد!
@azgozashtevaaknoon