View in Telegram
"زهر" (نکات و اشاراتی در شعر صائب) به این بیتِ صائب توجه‌کنید: نبُرد از عیشِ من شیرینیِ گفتار تلخی را سخن زنگارِ طوطی را ز بال‌و‌پر نمی‌شوید! پیش‌از پرداختن به نکته‌ی این بیت، باید اشاره‌کنم که شاعرانِ سبکِ هندی درقیاس‌با شاعرانِ دیگر ادوارِ ادبیاتِ فارسی توجهِ بیش‌تری به مضمون‌پردازی با "زهر" داشتند. خودکشی با زهر، تریاک‌ و دیگر موادِ مُهلک نیز در شعرِ این دوره حضوری پررنگ دارد. در تورّقِ دیوانِ صائب دیدم او چه‌قدر با زهر و رنگ و دیگر جلوه‌های گوناگونِ آن مضمون‌پردازی کرده‌است. صائب با رنگِ زهر (که در متونِ کهن اغلب سبز توصیف شده) و رنگِ سبزِ زنگارِ آینه، سرو، خضر، طوطی، پسته و ... ده‌ها بار تصویرپردازی کرده‌. به این نمونه‌ها بنگرید: هرچند در لباس شکرخند می‌زنم از دل چو پسته زهر نهفته‌است تا لبم ز بس زهرِ شکایت خوردم و لب برآوردم به سبزی می‌زند تیغِ زبان چون پسته در کامم بس‌که خوردم زهرِ غم چون ریزد از هم پیکرم سبزپوش از خاک برخیزد غبارم هم‌چو سرو البته دیگر شاعران نیز به‌کرّات به سرخی و سبزیِ مغزِ پسته توجه‌کرده‌اند. صائب در این بیت نیز به واژه‌ی خضر و قدمگاهِ سبزِ او توجه‌داشته‌: چو بی‌جگر کند از تیغِ زهردار حذر اگر به خضر طلبکارِ او دچار شود یا در این ابیات که هم‌زمان به سبزی زهر و رنگِ طوطی توجه داشته: می‌چکد زهرِ ندامت ز پر‌ و‌‌ بال مرا که چرا طوطیِ هر آینه‌رخسار شدم طوطی‌ای را که به شیرین‌سخنی مشهور است غوطه در زهر دهد غیرتِ گویاییِ تو سبز گردیده‌است چون طوطی پر و بالم ز زهر تا درین عبرت‌سرا شیرین‌زبان گردیده‌ام این سه بیت را نقل‌کردم تا بگویم بی‌گمان صائب "زَهره" را در بیت زیر ایهام‌آمیز به‌کاربرده: طوطی از آیینه می‌گویند می‌آید به حرف چون مرا در پیشِ رویش زَهره‌ی گفتار نیست؟! در این بیت نیز به سبزیِ شمشیرِ زهرآلود و رنگِ سرو توجه‌داشته: بر نمی‌دارد رعونت خاطرِ آزادگان سرو را شمشیرِ زهرآلود می‌دانیم ما و در این بیت "سبزخطان" بی‌سبب "زهرِ قاتل" توصیف نشده‌اند: شود ز آیه‌ی رحمت گناهکار دلیر نظر به سبزخطان زهرِ قاتل است مرا سلیم طهرانی نیز این مضمون را به‌کاربرده: بر گردِ لبِ آن بتِ بدخو خطِ سبز است یا زهر به موج آمده از چشمه‌ی نوشش؟ نکته‌ی دیگر آن‌که مطابق با اشاراتِ صائب رنگِ فردی که زهر می‌خورده نیز به سبزی می‌گراییده: جهان شد سبز از آن طوفانِ سرسبز که گردد رنگ سبز از خوردنِ زهر چون فلک آسان نشد سرسبز کشتِ بختِ ما کاسه‌های زهر پیمودیم تا اخضر شدیم و ازهمین‌رو شاعر جایی دیگر گفته: پشتِ لبِ پیمانه‌ی ما سبز شد از زهر آن ساقیِ بی‌رحم همان سبز نگاه است سلیم طهرانی نیز چنین سروده: شراب بی لبِ معشوق زهر باشد ازآن چو زهرخورده بوَد سبز رنگِ شیشه‌ی ما باتوجه به این نمونه‌ها "سبزِ تلخ" در توصیفِ معشوقِ گندم‌گون نیز باید اشاره‌ای دور به رنگِ زهر داشته‌باشد: سبزِ تلخی نتوان یافت به شیرینیِ تو گوشه‌ی چشمِ تو را چاشنیِ کنجِ لب است گمان‌می‌کنم حالا اشاراتِ بیتِ نخستِ این یادداشت کمی مفهوم‌تر شده‌باشد: نبُرد از عیشِ من شیرینیِ گفتار تلخی را سخن زنگارِ طوطی را ز بال‌و‌پر نمی‌شوید "زنگار" در این بیت با تلخی (زهر) و نیز رنگِ سبزِ طوطی تناسبکی دارد؛ ضمن‌آن‌که باتوجه به طوطی، آیینه و زنگارش را نیز تداعی می‌کند. و صائب جای دیگر چنین سروده: گرچه یک‌رنگ به آیینه نشد طوطیِ من این‌قدر بود که یک‌رنگ به زنگار شدم! @azgozashtevaaknoon
Telegram Center
Telegram Center
Channel