📌 سه خصوصیت مربوط به کل فلسفهٔ باستان
✍ جولیان یانگ
نخست، چنان که پیر آدو اخیراً در کتاب تحسینبرانگیز
فلسفه به مثابهٔ شیوهٔ زندگی به ما یاد آور شده است، غرض و علّت غایی فلسفه از نظر یونانیان باستان ماهیت عملی و نه نظری آن بود. مخصوصاً غرض فلسفه فرآهم آوردن پیکرهای از «حکمت» بود که نشان میداد آدمی میتواند با «فیلسوفانه» زیستن به شادکامی و خوشبختی دست یابد. همهٔ فلسفهٔ عهد باستان به شادکامی مربوط میشود.
[...] دومین خصوصیت مهم فلسفهٔ باستان این است که، در مسیر دستیابی به خوشبختی، امر نظری فرع بر واقعیت عملی است. واژهٔ «فلسفه» خود این را به ما میگوید: فلسفه عبارت بود [...] از فیلو–سوفیا، عشق به حکمت، نه فیلو–تئوریا، عشق به نظریه. این نه بدان معنی است که نظریه به فلسفه و هدف آن ربطی ندارد. [...] لیکن به این معنی است که مسائل نظری بهکلّی بیربط با سعادت بشر، جزئی از فلسفه، به معنی دقیق کلمه، نیست.
سومین خصوصیت مهمی که همهٔ فلاسفهٔ باستان در آن مشترکاند نوعی زهدورزی است. [...] چون رنج نتیجهٔ عدم ارضای میل است، به آدمی توصیه میشود که از همهٔ امیالی که ارضای آنها (الف) غیرضروری و (ب) ناپایدار است بپرهیزد: مثلاً میل به ثروت، قدرت، یا شهرت.
📕 جولیان یانگ، (۱۴۰۳)، فریدریش نیچه: زندگینامهای فلسفی، ترجمهٔ محمد دهقانی، نشر نی، ص: ۳۶۰ و ۳۶۱.
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh