«من در
شعر رابطهام را با زمان و زندگی نوین مردمم یافتم. خوشبختم از اینکه در این سالها زندگی کردهام و وقایعی را که نظیرشان در تاریخ یافت نمیشود، به چشم دیدهام.»
———-
آنقدر سنگباران شدهام
که دیگر از سنگ نمیترسم
این سنگها از چالهی من برجی بلند ساختهاند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگها نیست
اینجا آفتاب زودتر بر من طلوع میکند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب میکنند
گاهی از پنجرهی اتاقام
نسیم شمالی به درون پرواز میکند
کبوتری از دستان من دانه میچیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست گندمگون الههی
شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.
#آنا_آخماتووا ۱۸۸۹-۱۹۶۶
ترجمه از آزاده کامیار
پرترهها از
#پتروف_ودکین #آوازهای_بند #شعر_جهان