نیزهٔ مرد پارسی و شاهنامهٔ فردوسی
شاه هاماوران که در جنگ با لشکر ایران شکست خورده از این که مجبور است با ازدواج دخترش
سودابه و کیکاوس شاه ایران موافقت کند اندوهگین است، ولی سودابه که گویی در دلش قند آب میکنند شادمانه و خرسند به پدر میگوید:
کسی کو بود شهریار جهان
بروبوم خواهد همی از مهان
ز پیوند با او چه باشی دژم؟!
کسی نشمرد شادمانی به غم
سرانجام هم در جدال بین پدر و شوهر جانب شوهر را میگیرد و با او به زندان میرود.
رودابه دختر مهراب کابلی به زال پسر جهانپهلوان سام دل میبازد، با کمک کنیزان و خدمتکارانش ملاقاتی با او ترتیب میدهد. زال را به اتاقش میبرد و بیتوجه به رضایت یا نارضایتی خانوادهاش که از نژاد ضحاک تازی هستند تصمیم به ازدواج با او میگیرد.
تهمینه دختر شاه سمنگان خبر میشود که رستم پهلوان ایرانی برای پیدا کردن اسبش به سمنگان آمده و مهمان پدرش شده است. شب آراسته و پررنگوبوی بالای سر رستم میرود و با وعدهٔ پیدا کردن اسبش با او همخوابه میشود!
مادر سیاوش که از نژاد کرسیوز (برادر افراسیاب) است از پدر بداخلاق خود میگریزد، به ایران میآید، همراه طوس و گیو نزد شاهکاوس میرود و پس از گفتوگویی کوتاه میپذیرد زنی از زنان شبستان او باشد.
فرنگیس دختر افراسیاب و
جریره دختر پیران وزیر خردمند افراسیاب، هر دو با سیاوش شاهزادهٔ ایرانی ازدواج میکنند و پس از کشته شدن همسرشان به پدران و کشور خود پشت میکنند. فرنگیس پدرش را دشنام میدهد و به کمک گیو، پهلوان ایرانی، همراه فرزندش کیخسرو به ایران میگریزد. جریره هم پس از حملهٔ لشکر ایران به توران، از فرزندش فرود میخواهد که به ایرانیان ملحق شود و انتقام پدرش سیاوش را از تورانیان بگیرد.
افراسیاب دختر دیگری دارد که نامش در شاهنامه نیامده است. او هم با تژاو، پهلوان خیانتکار ایرانی، ازدواج کرده است.
منیژه دختر دیگر افراسیاب در جشنگاهش بیژن پهلوان ایرانی را که برای تماشا آمده است میبیند و میپسندد. پس از سه روز عشقبازی با او، از وحشت ازدستدادنش او را با دارو بیهوش میکند، به اتاقش در قصر میبرد و نگاه میدارد.
کتایون دختر پادشاه روم در مهمانیای که پدرش برایش برپا کرده و قرار است در آن از بین بزرگان روم برای خود همسری مناسب انتخاب کند، گشتاسپ شاهزادهٔ ایرانی را که هیچکس در روم نمیشناسدش و گمنام و فقیرانه در دهی زندگی میکند میبیند و میپسندد. خلاف میل پدرش او را برای ازدواج انتخاب میکند. ناز و نعمت کاخ پدر را میگذارد و با شوهرش به ده میرود.
هیچ یک از این زنان که با شاهان، شاهزادگان و پهلوانان ایرانی جفت شدهاند و اغلب در عشق و کامجویی پیشقدم هم بودهاند ایرانیتبار محسوب نمیشوند. شاید همین است که رفتار بیپروا و پرشور و خودسرانهٔ ایشان در فرهنگ ایرانی زشت تلقی نشده است.
دختر ایرانی شاهنامه گردآفرید است که با سهراب که غلط زیاده کرده و از تورانزمین به ایران لشکر آورده میجنگد. مرد جنگجوی جوان به دختر ایرانی دل میبازد و دختر برای این که به چنگ دشمن نیفتد او را فریب میدهد، از او میگریزد، دست رد به سینهاش میزند و ریشخندش میکند:
چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان و چین
چرا رنجه گشتی چنین؟ بازگرد
هم از آمدن، هم ز دشت نبرد
بخندید و او را به افسوس گفت
که ترکان ز ایران نیابند جفت
شرح عاشقی دختران ناایرانی به مردان ایرانی، عرضه کردن خود به ایشان و پشت کردنشان به خانواده و سرزمین خود شاید به رخ کشیدن برتری ایرانیان باشد و تصویر این که نیزهٔ مرد پارسی تا کجاها رفته است...
@atefeh_tayyeh