دههشصتیها
ای دوست! گر تو هم همهٔ عمرِ رنجزای
از مقعد خری به جهان کردهای نگاه
گر گشتهای همیشه بدهکار این و آن
با آن که بودهای همهٔ راه سربهراه
گر گفتهای ز درد و غم خود لطیفهها
خندیدهای به حال بد خویش گاهگاه
خندیدهای که ساده شود زندگی ولی
مشکل شدهست بردن صد رنج عمرکاه
گر هی دویدهای و زمین خوردهای و باز
رویت نگشته کم که بمانی دگر ز راه
هم دیر میرسیدی و هم دور میشدهست
هر جا که رفتهای سر تو مانده بیکلاه
گر خواب از سر تو ربودهست فکر آن
عمر به باد رفتهٔ بیهوده تا پگاه
گر خردسالی تو در آشوب جنگ و جوش
در این جهان یکسره دیوانه شد تباه
گر در کلاس و مدرسه تن کردهای به جبر
خاکستری و قهوهای و طوسی و سیاه
همسرنوشت، همره و همقصهٔ منی
آه ای رفیق خستهٔ نادیدهٔ من آه!
عاطفه طیه (۱۴٠۳/۶/۹)
@atefeh_tayyeh