باد مرا با خود برد جایی دور خیلی دور پهن کرد بر بندِ ناچاری رهایم کرد رعد بود, سرد بود, باران بود خیس شدم من، آویزان چکه چکه اشک ریزان تنهای تنها تا که خورشید آمد مهر آمد گرمای شعاع بوسهاش روی من افتاد خشک شدم داغ شدم عاشق شدم, عاشق آفتاب آنقدر به عشقش آویزان تا که پوسیدم آرمیدم لابلای خاک عشق تاوان دارد درد دارد من رفتم آفتاب ماند تا دلی آهاندود یخزده از یاس زنده شود عاشق شود عاشق بماند