زبان بهشت، یا به قولی لسان اهل جنت، چه بود؟ کهنترین زبان جهان چیست؟ کدام زبان برترین است؟ آیا خلقوخوی گویشوران را میتوان از بررسی زبانشان استنتاج کرد؟ زبانشناسی در دورههای آغازین ظهورش با وسواس غریبی به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسشها بود. اما این سؤالهای بهظاهر علمی و کنجکاوانه نتایج اخلاقی بهمراتب خطرناک و اسفناکی داشتند.
موریس اولندر، استاد فقید مدرسهی عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس، با بررسی نظریات محققان متقدم حوزههایی همچون لغتشناسی (Philology)، زبانشناسی و اسطورهشناسی تطبیقی نشان میدهد که در پس این رشتههای مدعی پژوهش بر مبنای قواعد علمی، تعصبهای مذهبی و خرافههای نژادپرستانه وجود داشت.
الهیات مسیحی اروپایی برای قرنها درگیر این پرسش بوده که آدم و حوا و مار و خدا در بهشت، یا به تعبیر مسیحیان «باغ عدن»، به چه زبانی حرف میزدند؟ به نظر جستوجو برای ریشههای نخستینِ انسان با همین پرسش آغاز میشود. به باور الهیدانان و محققان مذهبی دورههای اولیه، ساکنان بهشت به زبان عبری سخن میگفتند. در عصر رنسانس بحثوجدل بر سر زبان بهشت در گوشهوکنار اروپا بالا گرفت، چنانکه مردمان هر سرزمینی میخواستند زبان اجداد خود را به عنوان زبان نخستین انسان معرفی کنند. رسالهی طنزآمیز آندریاس کمپه (۱۶۸۸ میلادی) نقدی است بر همین کشمکشها: بهشتی که در هر گوشهاش یکی از زبانها در جریان است؛ حوای هوسران تسلیم اغوای مار فرانسهزبان شده، آدم به دانمارکی و خداوند به سوئدی سخن میگوید.
با ظهور ملیگرایی، رقابت ملتها برای کسب عنوان کهنترین زبان اوج گرفت. اروپاییها که در جریان استعمار تازه شرق و به خصوص هند را کشف کرده بودند و از قرابتهای زبان عتیق سانسکریت و ریشهی مشترک میان واژگان فارسی و هندی با زبانهای اروپایی (ایتالیایی، گویشهای گوناگون ژرمنی، یونانی و لاتین) فرضیه «زبانهای هندواروپایی» را ساختند، زبانهایی که از یک خانواده هستند و نیاکانشان «آریایی» بودهاند. تعدد زبانهای هندواروپایی بازتابی از توانایی مهاجرت مردمانش تعبیر میشد، آنها را به عنوان فاتحان بزرگی که دیاسپورایی از هند تا دورترین نقاط غربی اروپا داشتهاند، بررسی میکردند. و در مقابل از گویشوران سامی، نظیر عبری و عربی، به عنوان مردمانی ساکن یک جغرافیای ثابت، با زبانهای معدود و فرهنگی بسته یاد میشد.
یکی از اثرگذارترین چهرههای اولیه زبانشناسی ارنست رنان بود؛ کشیش فرانسوی که کشمکش درونیاش میان عقل و ایمان و اشتیاقش به استفاده از دانش لغتشناسی در بررسی متون مقدس، او را از مدرسهی مذهبی دور کرد و به لغتشناسی سوق داد. رنان از علم لغتشناسی به عنوان داور نهایی علومانسانی یاد میکرد. او با همین نگاه به سراغ واکاوی روح زبان رفت. رنان، ردای کشیشی را کنار گذاشته بود اما تعصبات مسیحیاش را داشت و در این مرزبندی میان آریاییهای مسیحی و سامیهای مسلمان و یهودی، آریاییها را نژاد برتر میپنداشت.
یکی دیگر از رهبران مروج آریاییگرایی ماکس مولر، زبانشناس آلمانی بود که یکی از بنیانگذاران اولیهی رشتهی مدرن مطالعات ادیان نیز به شمار میآید. مولر زبانشناسی را «نقطهی آغازین دانشی جدید برای شناخت ریشههای بشر» میدانست و خوشحال بود که با کشف ارتباط خانوادگی سانسکریت با نژادهای اروپایی «انقلابی کامل در روش مطالعهی تاریخ اولیهی بشر رخ داده است.» مولر گرچه به دنبال علمیکردن مطالعات مذهبی از طریق زبانشناسی بود، اما در نهایت معتقد بود که این دانش جدید برتریت مسیحیت را نشان خواهد داد و اینکه جهان در روند تکامل خود به سوی این مذهب گراییده است.
اروپاییان از طریق دانش تازهتاسیس زبانشناسی نظریههایی را ارائه کردند که زبانهای سامی را ایستا و مخالف با ارزشهای مسیحیت و در مقابل پیشرفتهای علمی طبقهبندی کرده بودند. در مقابل، آریاییهای اروپایی تمام فضائل والایی که تاریخ بشر را میساخت از آن خود کرده بودند؛ تخیل، منطق، علم، هنر و سیاست همگی به اروپاییها تعلق داشت.
از قضا هم ماکس مولر و هم ارنست رنان در آخر عمر به نتایج خطرناک ایدههای خود دربارهی مفهوم نژاد و دوگانهسازیهای آریایی و سامی پی بردند و هر دو از خوانندگان کارهایشان میخواهند که در کاربرد چنین مفاهیمی محتاط باشند. اما دیگر دیر شده بود. رشتهی زبانشناسی تطبیقی که آنها در توسعهاش کوشیده بودند و آنرا به مُد رایج زمانه تبدیل کردند، فرضیههایی غلط را ترویج کرد که از دلش تصورات برتری نژادی و مذهبی برخواست؛ تصوراتی که حتی امروز نیز جهان با آثار مخربشان روبهروست.
چکیدهای از پژوهش مفصل موریس اولندر دربارهی تبعات خونبار تولد رشتهی به ظاهر علمی اما پر از خرافاتِ زبانشناسی را در لینک زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/language-nationalism/13718/@Daneshkadeh_org