🛑 نبرد قادسیه، مبدا سیه روزی ایرانیان
✒محمد امیری
🔹سال پانزدهم هجری (۶۳۶ میلادی)، سپاه ایران و اعراب در سرزمین
قادسیه (نزدیک کربلای کنونی) به جان هم افتادند. اگرچه در قادسیه اعراب به پیروزی رسیدند، اما سالها طول کشید تا توانستند بر جای جای ایران مسلط شوند و این دلیلی جز مقاومت ایرانیان نداشت. در سال ۶۳۵ میلادی،
یزدگرد سوم، واپسین پادشاه ایران،
رستم فرخزاد را از خراسان به تیسفون فراخواند، چرا که وجود سردار بزرگی همچون رستم به پادشاه آرامش خاطر میداد. در نوامبر سال ۶۳۶ میلادی که اعراب مرزهای غربی ایران را به خاک و خون کشیده بودند، و مرتبا پیکهایی که حاوی درخواست کمک به پایتخت از آن مناطق به دست یزدگرد سوم میرسید؛ به همین خاطر او تصمیم گرفت که رستم فرخزاد را به جنگ با اعراب بفرستد... در سال ۶۳۶ میلادی، برابر با سال ۱۵ هجری، رستم فرخزاد توانست با یکسال زحمت و تلاش، از سراسر ایران زمین سپاهی گرد آورد و در قادسیه مستقر شود. سپاهی که رستم فرخزاد برای نبرد مستقر کرده بود، دارای فیلهای بزرگ با سلاح و ساز و برگ جنگی و هودجهای مخصوص تیراندازی و کجاوه و ارابه بود، و نسبت به سپاه عرب که به فرماندهی "
سعد بن ابی وقاص" که پسردایی محمد بن عبدالله بود، برتری فوقالعاده داشت و این سپاه از مدینه بطرف قادسیه در حرکت بود و در بین راه هر آنچه دید خراب کرد و مردم را غارت و بین اعراب تقسیم کرد. سپاه ایران در جایی بنام
عتیق، نزدیک قادسیه مستقر شد، ولی نزدیک چهار ماه از جنگ دوری جست و در این مدت چهار ماه مذاکرات برای صلح بین سعد و رستم فرخزاد بجایی نرسید...
◀
فردوسی میگوید، با هجوم اعراب به ایران زمین، نشان شب تیره آمد پدید... در آخرین داستان شاهنامه که سرگذشت یزدگرد آمده، او به صورت یک آدم خسته و دل مرده به تصویر در میآید. با ورود سردار عمر (سعد ابن ابی وقاص)، به صحنه، او (یزدگرد سوم)، مقابله با سردار عرب را به رستم فرخزاد میسپارد. آنگونه که فردوسی در شاهنامه آورده است، هنگامی که نماینده سعد ابن ابی وقاص (
مغیره بن شعبه) به سراپرده پر زرق و برق رستم فرخزاد وارد میشود، بیاعتنا به آن جبروت سرهم بندی شده، فرشها را کنار زده، روی خاک مینشیند و...
چو شعبه به دهليز پرده سرای
بيامد، بران جامه ننهاد پای
همی رفت بر خاک بر، خوار خوار
ز شمشير کرده يکی دستوار
نشست از بر خاک و کس را نديد
سوی پهلوان سپه ننگريد
بدو گفت رستم که جان شاد دار
به دانش روان و تن آباد دار
به رستم چنين گفت کای نيک نام
اگر دين پذيری عليکالسلام
◀ پیش از آنکه کار آن دو به جنگ بکشد، رستم فرخزاد، ضمن گوشه زدن به مغیره بن شعبه، سفره دلش را باز میکند و پای بخت و سرنوشت، (ستارگان) را به میان میکشد؛ سپس میگوید اگر خود محمد مرا به دین نو فرا میخواند، تردید نمیکردم و آنرا پذیرا میشدم، ولی در راستگویی کسانی که اکنون ندا و پیام این دین را برای مان آورده، تردید دارم. مغیره به یزدگرد میگوید:
" سه راه در پیش تو است،
یا اسلام بیاوری،
یا جزیه بپردازی و صاغر باشی،
یا آماده جنگ باش "
◀ یزدگرد معنی کلمه
صاغر را پرسید و او اینگونه پاسخ داد:
" صاغر به اصطلاح ما، آن باشد که در آن ساعت که جزیه میدهی، بر پای خود ایستاده باشی و تازیانه بر سرت نگه دارند... "
◀ رستم فرخزاد به مغیره بن شعبه میگوید که بازگرد و به سعد بن ابی وقاص بگو که دلیرانه در جنگ مردن، برای ما ایرانیان، خوشتر آید تا اینکه دشمن را از خواری ایرانیان شادکام ببینیم:
بگویش که در جنگ مردن به نام
به از زنده، دشمن بدو شادکام
◀ بالاخره جنگ شروع شد و به روایتی چهار روز طول کشید (از ۱۶ تا ۱۹نوامبر). از بخت بد سپاه ایران، رستم فرخزاد، فرمانده سپاه ایران زخمی میشود و سپس خود را به آب میزند، که یک اعرابی بنام
هلال او را میشناسد و به دنبال رستم به آب میزند. چون رستم زخمی شده بود، در آب یارای مقاومت در مقابل عرب وحشی را نداشته و هلال او را نیمهجان به خشکی میکشد و سر او را از بدن جدا میکند و فریاد میزند که بخدا قسم رستم را کشتهام. سپاه ایران در هم میریزد، عدهای فرار میکنند و عدهای با کمال شجاعت تا پای جان میجنگند. میگویند از ایرانیان ده هزار تن و از اعراب شش هزار تن کشته میشوند. درفش کاویانی بدست عربی بنام
ضراربن خطاب میافتد که او را به مبلغ سی هزار درهم بفروش میرساند. اعراب خود را برای چپاول و غارت آماده میکنند. در این راه هیچ رحمی به کسی نکردند، تمام لباس و زیورآلات و سلاح کشته شدگان را به غارت بردند؛ و آنهایی که زنده ماندند را به اسارت بردند...
✔سالروز نبرد قادسیه (۱۶ نوامبر ۶۳۶م)
♦️منابع:
۱. پس از ۱۴۰۰ سال، نوشته شجاع الدین شفا
۲. شاهنامه فردوسی
۳. تازیان و ریشه های کشتار و ویرانگری، نوشته دکتر رهنوردی
🔹سربلندایرانوایرانی
🔹آگاهے، سرآغاز خردمندے است.
https://t.center/irantamaddon