داستانها، ما را قادر میسازند تا تجربههای تأثیرگذار بر مردم را ببینیم و بفهمیم؛ تجربههایی که مردمان آن را زیسته و دریافتهاند. این جنبه از
روایت دارای ارزش بسیاری است؛ چرا که ما
در این جنبه از
روایت، فوایدی را تجربه میکنیم؛ بدون این که
در وادی آزمون و خطای آن تجربهها گرفتار شویم. داستانها به ما این امکان را میدهند تا وزن ایده و طرحهایی را که برای رشد آدمی ارائه شدهاند، بسنجیم و آنها را
در قالب یک «داستانِ تجربه» ارزیابی کنیم. چنين ارتباط ظریفی که
روایت با ساختِ دانش و از طریق تجربه، برقرار میکند،
روایت را قادر میسازد تا همچون ابزاری پژوهشی
در همراهی با نظریّههای «یادگیریِ» معاصر به کار گرفته شود.
داستانها شامل دانشیاند که به آسانی
در جهان ما قابل استفاده و بهرهگیریاند.
در بسیاری از نمونههای داستانی،
روایتها به سادگی، دانش نهفتة خود را نشان نمیدهند؛
در این حالت، خود داستانها دانشیاند که ما مایل هستیم تا آموزشگیران آن را فراگیرند. آنچنان که كوهنس (۱۹۷۴) تأكید میکند، لازمة مشارکت
در فرایند فرهنگ ، داشتن تجربة جمعی است؛ یعنی تجربهای که از خلال
روایتهای شخصی فراهم آمده باشد؛ بنابراین موقعیت ما بهعنوان بخشی از اجتماع، با دانش اشتراکی به دست میآید که از
افق داستانهای شناختهشده سرچشمه میگیرد.
#زیستن_در_افق_روایت#لئونارد_وبستر #پاتریتسیه_مرتوا ترجمهی:
#دکتر_هادی_دهقانییزدلی #دکتر_محمدرضا_پاشایی #نشر_آناپنا۳۱۶ صفحه|رقعی|۶۵۰۰۰ تومان
@anapanapub