#چالش_امشب_انجمن_ادبی_آن...
نـــــفرات برتر
#برنامه_سرگرمی_ادبی با واژه ها
👇داوربرنامه: جناب آقای
#محمدمحمدیمدیریت چالش: جناب آقای
#محمدمحمدیزمان شروع برنامه:
#سه_شنبه_ها ۲۲:۰۰ تا ۲۳:۳۰
________________________قسمت این بود که با شک و یقین سر بکنم
قسمت این بود که دلبسته ی این کوچه شوم
و خدا خواست که غافل شوم از شور رقیب
بشوم خار و نگهبان لب غنچه شوم
قسمت این بود که بعد از تو در این
دریاچهدل به جریان بدهم سنگ شناور بشوم
تا قیامت به هوای تو دهم ریشه به آب
قسمت این بود که یک آدم دیگر بشوم
خواهشا با دل من بازی پیچیده نکن
من که پایم لب گور است و دوچشمم به لحد
لااقل کاش تو بودی ک وساطت بکنی
دست تقدیر فلک کرده مرا بیش از حد
فکرم اینست که فردا چه بگویم به دلم
خیره مانده ست به در چشم ترم برگردی
همه ی حرف من این است اگر میشنوی :
سر میدان خزر منتظرم برگردی...
میدان خزر : میدانی در ساری
#نرگس_گل_افشانی ________________________چشمای
#شورش #خیره ی چشمام!
#دریاچه ای از اشک و خون بودن!
#بازی احساس همچنان جاری
#شک های دل ، گرم جنون بودند!
کبریت ح
رفات ، غم به جونم زد!
از شایعاتی که مثه دشمن
میدون به
#میدون شهرو فتحیدن!
تا قصه های تلخ و بی
#ریشهکه مثل چی ، آمارمو میدن!
از یک کلاغ ،چل تا کلاغ مونده!
#فردا #قیامت میشه یا امروز؟
خوابه
#فلک یا مسته یا بیدار؟
#شوکت #شناور میشه تو فکرم!
از پوچی و سختیت ، دس'ت' بردار
دنیای بی مغز! با توام ؛ جانی!
من خستم از حرفای نامردم
از
#غنچه هایی که شدن پرپر!
از خنده های وحشی این قوم
که شایعاتو می کنن باور
باید همین روزا قیامت شه!
#جریان نداره عشق و آزادی
اینجا هوا بدجوری سنگینه
میگن که خوبی کن که قلب خوب
تا روز اخر ، خوب میبینه؟
میگن ، ولی ما چی دیدیم جز غم!
#مریم_فروزش________________________با آسمان، دو چشم ترم جابجا شده است
وقتی دوباره همدم آن ابرها شده است
آنقدر توی قصّه
#جریان نداشتی
که
#غنچه غنچه روی دلم زخم وا شده است
توی سرم کسی است که شلیک می شود
در شهر متروکه ی من کودتا شده است
یک «من» شکست، بازی «تو» حق من نبود
مرداب جای آبیِ دریای «ما» شده است
مانند چوب های
#شناور به روی آب
#دریاچه ام پر از تب و تاب «چرا؟» شده است
#غافل نبود لحظه ای از من ولی چرا
این روزها بدون نگاه خدا شده است؟
#ریشه دوانده است غمت توی باغ من
که میوه های روی درختم عزا شده است
#شک داشتم به این که منم گریه میکنم
به لطف تو به گریه دلم آشنا شده است
#شوری است در سرم که اگر
#خیره ات شوم
انگار توی قصه
#قیامت به پا شده است
باید نوشت رکعت
#فردای غصه را
هرچند اشک امشب من هم قضا شده است
#نازنین_پورمحسنی____________________t.center/an_anjomansherinstagram.com/an_anjomansherWeb:
http://anjomanean.blog.ir🌹ازحضور سبزتان صمیمانه سپاسگزاریم
🌹11 تیرماه 1398