این ساعتا وقت خوبیه که بشینی به اینکه چرا تا این ساعت بیداری فکر کنی. یکم آب بخوری. لبخند بزنی. سرتو بزنی تو دیوار. تو یه برگه سفید درخت بکشی. برگه رو مچاله کنی بخوری. ساعتو بکشی عقب و همینو از اول شروع کنی.
این روزا داره بدجور دردناک میگذره خیلی سخته دارم دیوونه میشم کارم شده صبح تا شب موزیک گوش بدم توی تنهایام حتی دیگه حوصله کار هم ندارم نه چیزی میخورم نه چیزی میخوام نه شوقی ذوقی دارم میمیرم کلا اصن نفصم بالا نمیاد من مغرور که هیچکس تو عمرش حتی تو بچگی اشکاش رو ندیده کارم شده گریه کردن صبح ظهر شب یجور برام میگذره کلا مغزم پر شده از افکار همش به فکر اینم چطوری خودمو خلاص کنم تیغ بزنم قرص بخورم خودمو از جایی پرت کنم اصن دارم هی بگا میرم تا الان فک میکردم درد ته نداره ولی تو ابن مدت تهشو دیدم خیلی سخته دارم کل این روزام رو تنهایی میگذرونم نمیدونم نه مورفینی هست نه چیزی هیچکس هم نمیخواد منو بفهمه فقط مجبورم جلو چهار نفر بخندم با ایموجی یا لبخند فیک که نفهمن حالمو با کل این افکار منفی که دارم ولی واسه بقیه کلی امید میدم و خوشحالشون میکنم ولی خودم هی دارم بیشتر بگا میرم با این تفاوت که هيچکس نیست منو از گا دراره اصن خودمو ادمای دورمو همه رو گم کردم هیچ چیزی ارامش بخش نیست هرکاری کردم امید بگیرم نمیشه هیچ جمله انگیزشی هم کیر این نا امیدیمو نگرفت نمیدونم کلا دارم دیوونه میشم انشاالله یکی دوماه دیگه همین موقع تو تیمارستان پیام میدم یا میرم زیرخاک چون واقعن دیگه نمیکشم زندگیم چه سخت چه اسون نمیگذره
ولی خدایی خیلیا تشویقم میکنن که استعداد داری رپ میخونی و اینا نمیدونن که من از تنهایی به خوندن رو اوردم نمیدونن از بس تنهایی کشیدم که خاستم دردامو بخونم شاید یکی گفت حق میگه و بهم گوش داد اخه هرچی غمگین تر باشی جمله هات قشنگ ترن