آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#سال_تحویل_بیمارستان
Канал
Логотип телеграм канала آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
3
фото
2
видео
151
ссылка
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
هفت یا هشت سال طول کشید دو خانواده قانع بشوند که عقد فاطمه را فرشته ها خیلی قبل از پرستار شدنش ، با پسر عموی وسطی ش در آسمان بسته اند . سه سال میشود که فاطمه رفته است خانه بخت ، خانه ی بخت خیلی از خانه پدری ش دور است ، شهرشان پرستار نمیخواست اگر هم میخواست آنقدر نظر کرده های محلی صف استخدام را بهم زدند که نوبت به فاطمه نرسید .هلنا یک و سال چند ماهش میشود تازه یاد گرفته با هن و هن بگوید مامان!! و حالا چند ساعت مانده به "حول و الانوار " . چند دقیقه یکیار تلفن همراه فاطمه زنگ میحورد و حسین گوشی را میچسباند صورت هلنا که اولین لباس صورتی و پفی زندگی ش را پوشیده تا فاطمه صدای نفسهای دختر را بشنود ، حسین چشمش به تیک تیک ساعت گرد و بزرگ روی دیوار است نه برای سال تحویل ، برای امدن فاطمه و رونق گرفتن سفره هفت سین سه نفره شان که هنوز یک سومش خالی ست ، هفت سینش را از خودم میگویم غربت که سین و شینش فرقی ندارد..
اورژانس از همیشه خلوت تر است بجز چند جوانی که دوساعت قبل آخرین مسکرات سال قبلشان را مصرف نموده و اورژانس را گذاشته بودن روی سرشان و از خجالت همه ی اورژانس از جمله مامان هلنا درامدند و خوشبختانه دونگ اقایون وزیر و وکیل و بعضی ادمهای نسبتا محترم دیگر را هم پرداخت کردند خبر دیگری نیست .
دینگ دینگ سال تحویل راه میفتد فاطمه راهش را میکشد سمت اتاق سی پی ار ، از صبح داروهای ترالی را چند بار شمرده ، دلتنگی آدم را بدجور میبرد سمت شمردن . شمردن دقیقه ها ، شمردن ثانیه ها و حتی شمردن دلتنگی هایی که قرار است همیشه کنارمان باشند ، من بارها همکارانی را دیده ام که اشکشان را لابلای شمردن پوکه های ادرنالین ها قایم کرده اند ،عددها پناهگاههای خیلی خوبی هستند.......


علی طاهری نیا ( پزشک )

#طاهری_نیا
#آشفته_نویسی
#سال_تحویل_بیمارستان


https://t.center/alitaheriniya