آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#خودکشی_پزشکان
Channel
Logo of the Telegram channel آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaPromote
1.23K
subscribers
3
photos
2
videos
151
links
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
☑️ از ریاست نمیدانم کجا بر داشته بودنش و آمده بود دبیرستان نمونه به ما درس اخلاق بگوید.چشم در چشم موسی شد و بی مقدمه و بی ملاحظه به طعن گفت : تو‌چرا اینقد رنگت زرده ؟! موسی بچه ی روستا بودو روستایی جماعت را نمیشود پیش بینی کرد. جواب داد:
من از بینوایی نی م روی زرد
غم بینوایان رخ م زرد کرد
طعن معلم اخلاق و جواب نقد موسی را همیشه با خودم نگه داشته ام...
☑️ کووید شروع کرده بود جان میگرفت، و من تب کرده بودم و قاعده میگفت کووید است که افتاده به جانم .سرپا بودم از در پاوبون امدم داخل ،همکارم خود را از انتهای راهرو کشید داخل اتاق و بعد هم دستش از لای در آمد بیرون و چند پاف الکل توی هوا راهرو زد که .... که نمیدانم چه !!!
چند روز افتادم روی تخت اورژانس که خانه ام هم بود ،صبح روز سوم یا چهارم که شد دوستم کنارم نشست و با خنده گفت چقد رنگ و روت خوب شده چیزی میخوری برات بیارم ؟ گفتم :اناناس و بعد که کامپوت اناناس را تا ته سرکشیدم و تکه های تهش را هم روی صورت و لبهایم ریختم حالم خوب شد ، در واقع این حال دلم بود که خوب شد... به او و به خودم هم گفتم: من دیگه نمیمیرم !
من هیچکدام شان را فراموش نکرده ام و هر دو را بارها در ذهنم مرور کرده ام اولی حق داشت مراقب جانش باشد . اما این دومی بود که با لبخندش و امیدی که در کلامش بود من را از هیچ چیز نخوردن و تخت اورژانس جدا کرد .!!

☑️جایی خوانده بودم در جیب کسی که خود را از پل انداخته بود کاغذی پیدا کردند نوشته بود: می روم سمت پل ، در راه حتی اگر یکنفر بهم لبخند بزند نخواهم پرید !!
خانم دکتر ال سعید را از دور میشناختم اینکه غم کدام بینوا یا درد کدام اتفاق رنگ و روی امیدش را زرد کرده بود نمی دانم ، شاید اگر صبح روز اتفاق لبخند پر امیدی سر راهش قرار میگرفت امروز مهمان صفحات مجازی ما نبود....
ما ادمهای ضعیفی شده ایم . همه چیز و همه کس ما را ضعیف کرده اند مجازی هم روی آن . ترس از قضاوت باعث شده " صبح به خیر "گفتنهای جانانه ، "تو چقد خوبی " های مهربانانه و جملات "حال دل خوش کن " سخاوتمندانه را از هم دریغ کنیم ... ما در میانه اینهمه ازدحام داریم تنهای تنها میشویم .

علی طاهری نیا - پزشک ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

#سمیرا_آل_سعید
#خودکشی_پزشکان
#آشفته_نویسی

https://t.center/alitaheriniya
تا میتوانست پشتی صندلی را داده بود عقب و دست ها را بالای دهل شکمش چفت هم کرده بود و با یک حالتی مابین زیر سبیلی و گوشه لبی به جواد گفت: درخواستت کجاست؟ جواد اهل یزد بود. مصمم و محکم گفت: یزد!
اقای مدیر بی آنکه درنگ کند: خیر شما برید شیراز
و بعد چشمهایش آمد سمت من : و شما ؟
گفتم : قربانتان شوم لرستان !
استاد با یک حالتی که مثلا یک مدیرکل وزارت تعجب کرده باشد جواب داد : لرستان !!! خیر شمابرید یزد !!!
پسر بچه های تخس چهار پنج ساله را یادتان بیاورید همه چیز را برعکس انجام میدهند صدای تلویزیون را وقتی میخواهی کم کنند باید بگویی زیادش کن !! و و و
اقای مدیر همان سنی مانده بود و من در آستانه خروج از در این را بهش گفتم !

همه داستان از چند ماه قبل شروع شد .ما جز چند دوره اول تخصص اورژانس بودیم و از محدود افرادی که آن سال توانسته بودند بورد بگیرند و مثلا آدمهای مهمی بودیم که همه دانشگاهها خریدارمان بودند. وزارت تکلیف کرد از شیراز ، تبریز و اصفهان یک کدومش . زور زدم بزنند لرستان که نشد و ناچار گونیا گذاشتم روی نقشه و فاصله و قطر و وتر بین شهرها را ضرب و تقسیم کردم و گفتم اصفهان !! اصفهان نزدیک بود و رییسش هم قول داده بودخانه بدهد و هیات علمی بکند و هوای اولین طب اورژانسی هایش را داشته باشد تا کار راه بیافتد، استاد دو ماه بعد که پایمان گیر شد خیلی محکم و ‌دستوری زدند زیر همه قول و قرارها ، کان لم یکن شیی مذکورا !!

حالا ما پناه اورده بودیم وزارت! آقای وزارت ولی چهار سالشان بود!
یکسال آمدیم رفتیم ریش گرو گذاشتیم برایمان ریش گرو گذاشتند تا آقای مدیر لج شان بخوابد و ابلاغ بزنند کرمانشاه!. جواد ولی چند ماه بعد پاس امریکاییش را گذاشت روی میز و معلوم شد شهروندی آنجا را هم دارد و لابد یک چیزی شبیه همان نیرویی که من را هل میداد سمت لرستان، او را اورده بود ایران و دل بسته بود روپوش پزشکی ش را اینبار یزد تنش کند . جواد تاب نیاورد، پول تعهد را داد و رفت همانجا که پاس دومش بود ، من هم آن یکسال نیمکار بودم و از خودم و از همکلاسی هایی که خیلی هایشان حالا یک پاس دیگری هم توی جیبشان دارند عقب افتادم ..ادام الله ظل آقای مدیر...
☑️☑️بعد از سالها این را نوشتم برای مصییت خودکشی همکار جوانمان که تصمیم مدیران چهار پنج ساله را تاب نیاورد و در قله ای که رسیدن بهش آرزوی چند هزار دانشجوی پزشکی ست به زندگی خودش پایان داد تا مدیران یادشان بماند خیرخواهی مقدم بر تدبیر است و تدبیر لازمه تصمیم ....

علی طاهری نیا - پزشک ۸ فروردین۱۴۰۳

#خودکشی_پزشکان
#پرستو_بخشی



https://t.center/alitaheriniya