آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#بهرام_بنده_یزدانی
Канал
Логотип телеграм канала آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
3
фото
2
видео
151
ссылка
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
همینطور که لابلای مفتول های ماکارونی دنبال سویا یا چیز قابل هضم و جذبی می گردم، به دکتر یزدانی که معاونم حساب میشود می گویم : برق محل قطع شد!
می گوید: بله، دیزل هم روشن شده ، صداش داره میاد!
و‌به صدای خشنی که پس زمینه همه صداهاست اشاره میکند و بعد با لبخند ادامه می دهد: اگر این صدا قطع بشه من و شما که هیچ ! وزیر و‌رییس دانشگاه هم میرن رو هوا !
راست می گوید این صداهای خشن و نچسب برای بیمارستان و رییسش حکم بوی جوی مولیان را دارند و یادآور آن یارمهربان هستند .
هنوز ته کلام منعقد نشده و فرمایش دکتر نیم بند است که صدا ...
صدا خاموش می شود ... خیره می شوم به دکتر یزدانی ! پلک نمیزند . سکوت عمیقی بر من و دکتر یزدانی و ایضا سایر کاینات حاکم میشود . سکوت خیلی چیز ترسناکی است این را یک فضانوردی که اسمش را نمی دانم گفته بود .
دکتر یزدانی شروع میکند شمارش ...
اینجور موقع ها برق اضطراری در سه یا ده یا نهایت بیست ثانیه راه میافتد ، دکتر حواسش نیست که این بار خود اضطرار است که صدایش افتاده ...
می گوید : دکتر !! بیست ثانی ه ه.. هر چقدر از اضطراب این ه اخر بیست ثانیه بگویم کم گفته ام یک آدم که موهایش کم پشت است و چهره جدی دارد را تصور کنیدکه با دهان نیمه باز این ه اخر بیست ثانیه را می کشد . این وحشتناک ترین های دو چشمی است که ادم میتواند بشنود .
دونده های دوی صد متر را بخاطر بیاورید ، البته نه از نوع سیاه و لاغر اندام ش را ، یادتان بیاورید چگونه از چله کمان در میروند، دکتر که ادم اتو کشیده ای است و شق و رق راه میرود و همیشه از خودش سان میبنید، به همان سرعت از جا می پردو می دود سمت اتاق دیزل !
اگرفیلم بود و من کاپیتان یک کشتی بزرگ بودم الان وقت ش بود که رییس برق محل در حالیکه یک چشم بند مشکی روی چشم چپ ش دارد در اتاق را باز میکرد و میگفت: کاپیتان ! بازی تمام است و شما باختید ... ولی فیلم نبود ...
کت م را بر میدارم ،توی جیب های ش را می گردم باید مثل ژنرالهایی که خیلی با کلاس تسلیم می شوند پیپ م را در بیاورم و یک پک عمیق به ان بزنم و بعد از اتاق بیرون بروم ، ولی از آنجا که پیپ ندارم و اگر هم داشتم حسش را نداشتم این قسمت را رد میکنم و خیلی آرام و با کلاس به سمت محوطه راه میفتم .
چند نفس عمیق صرفا جهت ادامه حیات میکشم . و به پنجاه و چند بیماری که زیر دستگاه هستند و به تیتر نیم ساعت بعد همه رسانه های مجازی و غیر مجازی فکر میکنم .
همزمان نمکی ، ونتیلاتور ، اکسیژن ساز ، خودم و دوباره نمکی و‌ حتی یپرم خان ارمنی جلوی چشمم رژه می روند این آخری را خودم هم نفهمیدم وسط رژه چکار می کرد ..
خودم را به حیاط میرسانم خاموش کردن اتش اتاق دیزل چند دقیقه طول میکشد و دوباره راه میافتد . از دفتر پرستاری آمار بخش ها را میگیرم یو پی اس دستگاهها جواب داده اند و برق محل و دیزل خاموش و مدیریت ایشالله ماشاللهی برق ، هیچکدام این بار همراه کرونا نشده اند و نفس بیمارانمان هنوز به راه است.

بر میگردم اتاق ریاست ،مفتول های ماکارونی هنوز سرجایشان هستند ولشان میکنم به حال خودشان و خودکار را برمیدارم و مینویسم :
جناب آقای برق محله ! جان مادرت ....

علی طاهری نیا-متخصص پزشکی اورژانس

#آشفته_نویسی
#علی_طاهری_نیا
#بهرام_بنده_یزدانی
#برق_بیمارستان

https://t.center/alitaheriniya