بیعدالتی بدون ظالم هم شکل میگیرد.
معمولا تصور میشود که وجود ظلم، فساد، تبعیض و بیعدالتی در جامعه ناشی از وجود فردی ظالم و مستبد و یا گروهی از قدرتمندان است که در پی حفظ منافع خود بهرغم دیگران هستند، یا وضع قوانین یا سنتهای ناعادلانه که دوام میآورند و رسوخ میکنند.
اما سحر حیدریفرد، استاد فلسفهی دانشگاه ایالتی اوهایو در آمریکا، نشان میدهد که یکی از عوامل جدی گسترش و تثبیت بیعدالتی ناشی از انتخاب خود آدمها و نه اجبار. او که از زاویهی نظریهی بازیها به بررسی کنشهای جمعی میپردازد، این عامل را «بیعدالتی راهبردی» میخواند.
مفهوم «راهبرد» در نظریهی بازیها وصف انتخابهایی است که افراد برای بالاتربردن بهرهی خود از موقعیت (بازی) انجام میدهند. حیدریفرد میگوید انتخابهای افراد ممکن است بهخودیخود معقول باشند و حتی ایراد اخلاقی جدی هم از منظر انتخاب فردی نتوان به آنها گرفت. اما مطلوبشدن چنین انتخابهایی و رواجشان در ابعاد اجتماعی میتواند بیعدالتی فراگیری را در جامعه موجب شود.
حیدریفرد میگوید بیعدالتی راهبردی نوعی ستم است که بر اثر انتخابهای طیف قابل توجهی از افراد جامعه متحقق میشود، اما برای تحقق آن لازم نیست بین افراد توافقی صورت گرفته باشد یا قدرتی متمرکز آن را هماهنگ کرده باشد و نتیجهی عمل ستمگرانی شناختهشده هم نیست.
فرض کنید وارد جمع تازهای شدهاید و میخواهید برای برقرارکردن پیوندهای آشنایی و دوستی تلاش کنید. معقول است اگر به سراغ آدمهایی بروید که در آن جمع شناختهشدهتر هستند، نفوذ بیشتری دارند، و خودشان حلقهی آشنایان وسیعتری دارند. چون در صورتی که بتوانید با آنها دوست شوید، نزدیکشدنتان به آدمهای دیگر و دستیابی به امکانات آن محیط هم راحتتر میشود.
اگر این انتخاب را راهبرد معقول و مطلوبی بدانیم، پس یعنی انتخابی خواهد بود که میتواند در جامعهی مفروض فراگیر شود. اگر چنین راهبردی غالب شود، نتیجه این میشود که ما با این انتخابهای معصومانهی فردیمان باعث میشویم در آن جامعه یا گروه قدرتمندان، و کسانی که به هر دلیل حلقهی آشنایان و نفوذ بیشتری دارند، قدرتمندتر و متنفذتر شوند، و کسانی که منزوی هستند، باز هم منزویتر شوند.
پاگرفتن و تداوم بیعدالتی راهبردی در گروهها فقط مبتنی بر صرف همین انتخابها نیست؛ بالاخره یک سوی چنین انتخابهایی میتواند برای آدمهای بسیار، درد و رنج فراوان باشد؛ و وقتی چنین باشد باید انتظار مقاومت و شورش برای برهمزدن چنین رویههایی را داشته باشیم. اما چه میشود که این رویهها، بهرغم رنج فراوانی که به بار میآورند، دوام و گسترش مییابند؟
خانوادههای چینی برای حدود هزار سال پای دختر خردسالشان را میشکستند و در قید میگذاشتند تا رشد نکند و برای یک عمر او را ناقص میکردند و زندگیاش را با رنج همیشگی میآمیختند. خانوادههای چینی در این سدهها این انتخابرا از سر خیرخواهی و با چشمداشت به نفع بلندمدت فرزند، افزایش شانس شوهرکردن، و حفظ شأن خانواده میکردند؛ اما در عمل، شکنجهای هولناک را رواج میدادند.
چیزی که باعث میشود بیعدالتی راهبردی دوام آورد فقط این نیست که گروهی از افراد از انتخابهای منجر به چنین بیعدالتیای سود میبرند؛ بلکه این هم هست که کسانی که از این راهبردها ضرر میکنند، قدرت عمل و اختیار کمتری دارند. اختیار یعنی بازیگران تا حدی توانایی انتخاب افراد دیگر را که در بازی با آنها طرف تعامل هستند، داشته باشند. وقتی افراد حدی از توانایی برقراری ارتباط و انتخاب طرفهای تعامل خود را نداشته باشند، آنوقت امکان تسلط راهبردهای ناعادلانه در یک جامعه فراهم میشود.
در سیستمهایی که اختیار حذف میشود، مثلاً در جوامعی که انواع ارتباطات اجتماعی زنان محدود میشود، استثمار، تبعیض، و دیگر اشکال بیعدالتی علیه آنان میتواند تبدیل به هنجاری اجتماعی شود. همین وضعیت دربارهی تبعیض قومی و نژادی هم صادق است. مثلا در آمریکا در مقایسه با سفیدپوستان، سیاهپوستانِ شاغل کمتر اقوام و دوستان بیکار خود را برای کار توصیه میکنند، زیرا نگرانند که دوستانشان از عهدهی انجام کار بر نیایند و این بر رابطهی شغلی آنها با کارفرما هم تاثیر بگذارد. از آنطرف، مردان سیاهپوستِ بیکار نیز «رو نمیاندازند» و از دوستانشان کمک نمیگیرند، برای اینکه مبادا درخواستشان اجابت نشود و مجبور به تحمل رنج طرد شوند.
حیدریفرد نشان میدهد که راه حل برطرفکردن بیعدالتی راهبردی، راهانداختن جنبشهای اجتماعی است. این جنبشها با سازوکارهای مختلف، شبکههای جایگزینی را به وجود میآورند که تعامل میان بخشهای دورتر شبکههای اجتماعی را تقویت میکنند و اختیار ازدسترفته را بازمیگردانند.
خلاصهای از این مقاله را در زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/global/13538/
https://t.center/aliakbargorji2