قمیها دیوانهاند
☘روایت اول:
🔺توی تاکسی نشسته بودم تو عالم خودم بودم، راننده تاکسی، برای خودش زمزمه میکرد، و آروم یه چیزی زیر لب میخوند، مسافرها سوار شدند. ماشین پر شد، من عقب نشسته بودم، مسافری که جلو کنار راننده نشسته بود انگار متوجه زمزمه آرام راننده تاکسی شده بود، او هم شروع کرد خواندن، با صدای بلند تر.
🔺راننده تاکسی داشت زیر کم روضه میخواند، کنار دستی هم شروع کرد خواندن هر دو زدند زیر گریه، ناگهان یکی که کنار من نشسته بود با روضه آنها شروع کرد ذکر و زمزمه، تاکسی شد شبیه جلسه و محفل کوچک هیات، حالا پنج نفر توی تاکسی هر کدام شعری میخواندند و بقیه گریه میکردند تا مقصد. اینجا قم است.
☘روایت دوم:
🔺امروز عجیب بود، خیابانها غیر عادی شده، در پیاده رو ها مردم به صورت گروه گروه به سمت یک نقطه خاص میرفتند. تعجب کردم ، من در نزدیک محل راه پیمایی نبودم، اما مردم میرفتند برای راه پیمایی سیزده آبان. اینجا قم است.
☘روایت سوم:
🔺چند روز قبل دخترم گفت: "حیف من طلا ندارم. گفتم چشم پولهایم را جمع میکنم میخرم برایت. حالا چرا هوس طلا کردی؟" گفت "هیچی. نمیخوام، همینطوری گفتم." روز بعد دیدم یک ساعت مچی که داشت و خیلی هم دوستش داشت، آمد اجازه بگیرد ساعتش را به دوستش بفروشد. گفتم:" چرا؟ برای چی؟" گفت: "میخوام پولش رو کمک کنم به غزه و لبنان." یک لحظه هنگ کردم؟ "طلا هم برای همین میخواستی؟" گفت:" همه دارند کمک میکنند." راست میگفت، همه دارند کمک میکنند. خبرگزاریها اعلام کردند، دیروز در قم در زمان کوتاه کمتر از چهار ساعت، فقط، ۲۲ میلیارد تومان طلا و پول جمع شد. برای غزه و لبنان. اینجا قم است.
🔺و به خدا قمیها دیوانه اند، ایرانیها دیوانهاند. اینجا ایمان میجوشد، قیام میجوشد، اشک بر سیدالشهدا میجوشد.
@ali_mahdiyan