کشور من شبیه اون مادرییه که میبینه اونیفرم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو میدوزه و بعدش پسرش رو خاک میکنه. کشور من همون پدریهه که هرروز برای دختر هفت سالهش که سیصد و چهل و شش روزه که مرده یه عروسک میسازه.
کشور من تصویر یه سرباز جوونی رو داره که برای اولین بار آدم کشته. کنار مردی که گردناش رو بریده و هنوز داره جون میده بالا میاره. کشور من تصویر رادووان کاراژیک، رهبر سیاسی صربهای بوسنی رو داره. یه جنایتکار جنگی و همزمان شاعر، که وسط جنگ بوسنی و محاصرهی سارایوو از طرف مسکو دعوت شد تا یه جایزهی ادبی بگیره.
کشور من شبیه مادریه که این نامه رو براش فرستادند: «پسرت رو کشتیم. اگه میخوای برات جسدش رو بفرستیم تا خاکش کنی، برامون سه هزار دلار تهیه کن.» کشور من یه دسته زندانیه که قراره اعدام بشن و مجبورشون میکنن خودشون قبر دستهجمعی خودشون رو بکنن. و هنگامی که دارن میکنن، زیر پاشون یه قبر دستهجمعی دیگه پیدا میکنن که توش سربازهای جنگ جهانی دوم رو خاک کردهبودن.