شعر ، ادبیات و زندگی

#محمد_علی_بهمنی
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

رودخونه‌ها

محمد علی بهمنی خاطرهٔ سرودن این ترانه را که در فصل «امانم بده» مجموعه اشعارش آمده ‎است، این گونه بازگو می‌کند: می‌خواستم بروم بندرعباس که خانم رامش ملودی‌ای به من داد تا روی آن کار کنم.
در راه بندرعباس رودخانه‌ای است به‌اسم فاطک جلیل؛ فاطمه و جلیل. در اهواز و بندرعباس، فاطمه را فاطک می‌گویند. آنجا تابلویی قرار دارد که بازگو‎کنندهٔ داستان فاطمه و جلیل است: فاطمه نشسته بود لب همان رودخانه. رودخانه به‌ظاهر عمقی ندارد. اما اگر پایت را داخلش بگذاری، فوراً زیر آن خالی می‌شود. جلیل، برای رفع خستگی، تنی به آب می‌زند؛ اما ناخودآگاه امواج رودخانه او را پایین می‌کشد. فاطک هم که برای کمک به او می‌رود در آب غرق می‌شود. این موضوع را دلیل ممنوعیت شنا در آن منطقه کرده‌اند. بهمنی می‌گوید وقتی این متن را خواندم بغض کردم، همان‌ جا شعر رودخونه ها را سرودم.

بهمنی بعدها این ترانه را به #صمد_بهرنگی تقدیم کرد. متن ترانه و آهنگ را با صدای #رامش در پست بعدی بخوانید و بشنوید.

#محمد_علی_بهمنی
#رامش
#رودخونه‌ها
منبع : سایه و راهیان شعر امروز

https://t.center/alahiaryparviz38
رودخونه ها
رامش
رودخونه ها، رودخونه ها
منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم
ماهی بشم، ماهی بشم

دلم میخواد اونجا برم
که همه دنیا آب باشه
تا نرسه دستی به من
دلم میخواد دور و برم
هزارتا گرداب باشه
هزارتا گرداب باشه

رودخونه ها، رودخونه ها
منم میخوام راهی بشم
برم به دریا برسم
ماهی بشم، ماهی بشم

من دیگه سرنوشتمو
به دست فردا نمیدم
لحظه به لحظه دلمو
به آرزوها نمیدم
میخوام غبار تنمو
پاک کنم، پاک کنم
خاطره های خاکیمو
خاک کنم، خاک کنم

قصه ی دل کندنمو
موجای دریا میدونن
موجای دریا میدونن…



ترانه: #رودخونه‌ها
شاعر: #محمد_علی_بهمنی
خواننده: #رامش
آهنگساز: #صادق_نوجوکی
تنظیم: #ناصر_چشم‌_آذر

https://t.center/alahiaryparviz38
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹

#بهار_بهار

#محمد_علی_بهمنی


بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار

چه اسم آشنایی
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
بهار اومد لباس نو تنم کرد


تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه


حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون


بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی


یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود


آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد


خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت


بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد


حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود

🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃