شعر ، ادبیات و زندگی

#سهراب_مهدی_پور
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

برای ناهیدِ

ناهید!
آناهیتای آب و
آتش و
عصیان
تو را
شیر را
شمشیر را
به زنجیر کشیدن
نه دشوار است و نه آسان
که آزارِ زندگی ست
درّندگی ست

از پروانه، مهربان تر
از ماه، آرام تر
و از آه، داغ تر
کجاست؟
آتشفشانِ روشنِ فردا !

ماه بودن
چراغی در دلِ شب بودن ست
تا روز بزاید این سیاه . . .

تو آن ماهِ خورشید زائی
بر ما بتاب
بتاب
بی تابِ رویِ ستاره ایم!

#سهراب_مهدی_پور
۳ اسفند ۱۴۰۲

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

یک روز ناگهان چشم باز می کنی
می بینی از چهار سوخورشید برآمده است
و راه غروبش را گم کرده است
و همه کس و همه چیز، فروزانند
و سایه ندارند
مثل شعله که گاهی بر دیوار بَل بَل می زند
مثل خاکستر
که هزاران هزار پرنده از آن می پرند

یک روز گوش می سپاری
می شنوی که جهان یکسره می خوانَد
و این بار
این باد نیست که در جان های شیارشیار
ترانه می کارد
اینک همه، توفان اش می خوانند
آنکه دیوارهای بلند را خراب می کند
و خانه ها
و خلنگزارها
و خرپشته ها
و خاکریزها را می روبَد
و در اقیانوس های خشک می ریزد

خواب را که از چشم هایت می تکانی
شاخه ها را می بینی که برگ های نو داده اند
و گنجشک های سال ها سترون
لانه لانه جوجه زاییده اند
از دشت ها، پچ پچِ خوشه ها
و از کوه ها، بشارتِ آبشارها به گوش می رسد

کودکان دسته دسته می دَوَند
و زنجیرها را پشتِ کوه ها می اندازند
و با تیله هایی به رنگِ چشم هایِ کبوتران
برمی گردند
تا مادران
آن ها را سینه ریز کنند
و پدران با دیدنِ برق برقِ آن ها
خستگی را مانند خواب هایی که گاهی می بینند
از یاد ببرند

یک روز چشم باز می کنی
یک روز گوش می سپاری
یک روز دل می بازی
یک روز به یادت تمام گل ها را می نوازند
آن روز
دنیا، دوست داشتن دارد . . .

#سهراب_مهدی_پور


https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

چین و چکاد

فشار که بهش می آید
پدر
پیشانی اش چین می خورَد
مثلِ زمین
که پیچ می خورَد
تاب می خورَد
و کوه می زاید

ما
اتّحادِ کوه هاییم
قلّه ایم
از شانه های ما
راه زیادی نیست
تا خانه ی خورشید

#سهراب_مهدی_پور

[email protected]
💥💥💥

برای بیست و پنجمین روز شهریور

کدام بهار
گیسوانت را بافت
و شمیم اش را
به خیابانِ به جان آمده انداخت
تا رهگذران
مُشت بدست
سنگ در مُشت
آوازخوان
چشم در خون
تمام شب را دویدند
و پیراهنش را دریدند؟

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
سالنامه ها را فراموش کنید
چشم از تیک تاکِ ساعت بردارید
سنجاقکِ پرنیان بالِ من
بر تیغه ی علفی می نشیند
که آبِ گوارا قلقلکش می دهد

از لحظه ای که سنجاقک فرود آمد
تا آن دَمی که پر گشود
یک سالِ شعری ست
که مردمان، به شوخی
سالِ نوری اش می خوانند
و پلک زدن هایشان را با آن
اندازه می گیرند

رود می رود
و تیغه ی علف
چشم به راهِ سنجاقک . . .

#سهراب_مهدی_پور
بیستم تیر هزار و چهارصد و یک
برگرفته از کانال تلگرامی شاعر
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

شعرِ روشنایی

معلم
نیمکت ها را نشان داد و گفت:
این طرفی ها، بینایی
آن طرفی ها، بیداری را
صرف کنند!
بچه ها با هم گفتند:
چشم هایم
چشم هایت
چشم هایش
چشم هایمان
چشم هایتان
چشم هایشان
و گُلِ لوتوس را
روی میزهایشان گذاشتند . . .

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

مثلِ چکاوکی
که شب را جا می گذارد
یا مثلِ ماه
که شب نشده می آید
مثلِ کسی که شب را می شویَد
پهن می کند بر بندِ روز

مثلِ یکی فرشته
که سفره های مچاله ی نان را
هر روز از پنجره ی خانه می تکاند
برای جشن تولدِ مورها و جوجه گنجشک ها
مثلِ . . .
مثلِ چه بگویم که باشی!

#سهراب_مهدی_پور
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

جار بزنید آتش را دزدیدند
و خدایان را قال گذاشتند
و شبانه، شعله ای در چشمانت کاشتند
امّا باید به این فکر می کردند
که دنیا از خاکستر برخواهدخاست‌‌

تشبیه را خوش نمی دارم
گناه چشمانت چیست
که صدها آهو تیرباران می شوند در آن؟
آن ها نمی خواستند اینگونه دنیا را  ببینند . . .

دل به دریا زدم و دیوارهای اتاق را
به عکس های بسیار عزیزی آویختم
باشد تا چسبِ خون نگذارد که بریزند
پیش از آنکه دیوارهای هول آوار شوند
آن چهره ها و لبخندها
باچشم ها و دل ها سازگار شوند
ماندگار شوند

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

جشن آتش

چهارشنبه ی پایانِ سال
یک سور به همه ی روزها زده است؛
شعله ها
پرچم افراشته اند
بر دود می نشیند سُرخای آتش
که داغِ دلِ درخت و خاربوته هاست
و می دمد به هلهله ها
و غریوِ شادی ها
هر سال می گویند:
امسال می خواهیم آوازِ چهل پرنده بخوانیم
باشد هزارسال غم، دور شود
و سوگ شود سورِ زمهریر

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
#برای_زنان_هشت_مارس

نفس می کشی
با هُرمِ توفان و آتش
لای دندان هایت جوانه می زند
کوه را بدوش می کشی
و بالا می آوری دریا را.

تمام خیابان ها به نامت می بالند
فریادها را می رقصی
روزها را می دوی با پاهای آبِله
شب ها را می خوابانی!
با خوابسرودهای مادرانِ گیسو یَله
می خندی دشت های شقایق را!

می گریی از شوق
درد می کشی چون کوه؛ نستوه
چرخ می زنی چونان قاصدکی
می پیچی در خود
سرخ می شوی
سفید می شوی
و آزادی را بدنیا می آوری
نوزادِ خارق العاده قرن ها را

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

  پرنده
پرنده ها در قفس بودند. سیامک می گفت: جمله را تلف نکن! بنویس برای آوازهای خوبی که می خواندند، به قفس افتاده بودند. به همان درجه که زمستان در آوازهایشان نبود، شکوفه و شادی در ترانه هایشان موج می زد.  از آن میان، سه پرنده امّا، پر و بال و آب و دانه و آواز شان با هم، مو نمی زد. به آب و دانه ی قفس دل نبسته بودند. همیشه می خواندند: عطای دانه چه خواهد شکسته بالِ قفس/ که این عطیه بر اوقات محبسش افزود. . . /
دل به قفسسوزان بسته بودند تا اینکه یک روز، درِ قفس را نیم لا کردند و دو پرنده را پر دادند و آن یکی ماند به آن امید که پریدگان، در آوازهایشان او را می خوانند!
آنان که پریده بودند، کم کم آوازشان در آمد، ولی نه او، که قمری ها و پرستوها و پرندگان دیگر به صدایشان می نشستند. پرنده با خود گفت: روزِ پرواز من نزدیک است. یادم باشد روی اولین شاخه ی درختِ سرِ راهم بنشینم و یک دلِ سیر، دوستانم را بخوانم. باشد تا قفس سازان شرم کنند.
و هر روز که  می گذرد، لحظه ی پرواز را نفس می کشد و می گوید: آزادی از آنچه که فکرش را می کنم، به من نزدیک تر است!

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
  آیین دوست داشتن

در مقدمه ی کتاب" آن ها که دوست دارند" ایروینگ استون آمده است: [ آن ها که دوست دارند، همیشه درد کشیده اند.
آن ها که دوست دارند، همیشه چوب خورده اند و همیشه با صراحت و صداقت زیسته اند.
آن ها که دوست دارند، همیشه با گرگ، با گرگ ها به نبرد برخاسته اند، جنگیده اند و بی امان هم جنگیده اند.
آن ها که دوست دارند، در اندیشه ی برد و باخت نیستند بلکه همه ی وجودشان، التهابِ رهایی ست و تمام درونشان، میل به آزادی و رسیدن به پنجره ای باز اند . . . ]
و باید چنین افزود :
آن که دوست می دارد، دیگر مثل عشاق قصه های قدیمی نیست که در دل نگه دارد و مهجوری کند.
رسا فریاد می زند تا همه بشنوند و بدانند.
آن که دوست می دارد، چیزی برای پنهانکاری ندارد؛ محرمش مردم اند که با زبان ساده سخن می گویند.
آن که دوست می دارد، پای عهدش با آزادی می ایستد.
آن که آزادی را دوست می دارد، برابری را مدّ نظر دارد که پشتوانه ی پایداریِ آزادی است.

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

درازترین شبِ سال
شبی ست که پرنده ای
آنقدر بال زد و بال زد
تا چشمِ تیرکمان کور شود

یلداترین شبِ سال، شبی ست که پلنگ
کنارِ جفتِ بی جانش نشست
تا سپیده خندید

سیاه ترین شب سال
شبی بود که چکاوکان پَر در شرابِ شجاعت زدند
و با سینه های سرخ
روشنایی آفریدند . . .

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

آنک یلدا!

دکل ها را یکی یکی بشمار و بیا
می رسی به جایی که
هزار دندان افتاده است
و آنسو تَرَک، بر هر خاربُنی
پوست ماری در باد تکان می خورَد
آنجا بایست
به تلماسه ها نگاه کن
اگر باد گذاشته باشد، ردّ پاهایی
بیابان را نقطه چین کرده اند
پاشنه ها عقب اند
یعنی که هیچکس برنگشته است
حتی به نیمه گامی . . .
می دانی!
اگر تمام دکل ها مرده باشند
یا شاتگان ها
ساچمه باران شان کرده باشند
طوری که سوی چشم شان رفته باشد
ما شب را روی دست هایمان
آنقَدَر دست بسر خواهیم کرد
که روزِ یلدا از راه برسد
یادش گرامی باد آنکس که گفته بود:
در گوش شب، روز را زمزمه کن
بگذار قلبش باز ایستد . . .

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

خندان شاعری که تو بودی!
برای گنجشک ها/برای فنج های ریزنقش و قناری ها/برای کلاغ ها که خوش خبرند/برای پرنده های بازار پرنده فروشان مولوی/برای قفس های میدان سید اسماعیل/که روی دستِ فروشندگان شان باد کرده اند/برای ارزن فروشانِ بازارِ عودلاجان/برای فالفروشان سرِ چهارراه هاو ایستگاه های مترو/ و شیشه پاک کن های گربه شور/برای موتورسوارانِ مسافرکش/برای خنزر پنزر فروش های پارکینگِ فرزانه/ در جمعه های بی تعطیل/ برای کارگرانِ بیکارِ فلافل خور/برای آن ها که سقف شان پُل است و/آنقدر خسته اند که حتا خواب هم نمی بینند/برای نئشه های پارک شهر/ و اتوبانِ آزادگان و سه راه افسریه/برای زن های معتادی که در همسایگیِ فرهنگسرای خاوران/شب هایشان یلداست/برای کودکان گل فروش اتوبان بهشت زهرا/برای مرده هاییکه چهاردست و پا راه می روند
برای سنگ های شکسته ی امامزاده طاهر/برای قبرهای غریب خفته ی بی بی سکینه/برای آدم های بی مزارِ هزار هزار/در لعنت آبادها!/برای آن هایی که چاره ندارند/جز آنکه تمامِ زمستان را در بهارستان/داد بزنند/برای چراغ قرمزهای طولانی/و تابلوهای رنگ و رو رفته/برای چنارهای بلندِ درازترین خیابانِ شهر/برای سینما سپیده  و گیشه ی کسادش/که حاضر می شود سالنش را اجاره بدهد/برای مراسمِ اوّل ماه می/برای دستفروشانِ قطارهای مترو/برای تئاترهای خیابانیِ تئاترِ شهر/و عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال/برای شاعرانِ شب های گوته
برای . . . برای دوستانت/به یادِ شعرهای آسانت/برای تمامِ اندوهانِ جهان/برای فردا که بی شکیب می آید
برای دیروز که بی نصیب رفت/برای جیب های خالی/و بی نیازی ات/برای کار بخاطر یک شام و خوابِ مجانی
برای سرودهایی که روی دوچرخه می خواندی/برای تمام شعرهای ناتمامت که زمزمه می شوند/برای روزهایی که زاده خواهند شد/برای زندگی /و زن و آزادی/بخند/بخند/بخند بکتاشِ آبتین !/تا قهقهه،، بی هیچ حصر و استثنا/کوه های دربند را بلرزاند /و/آوارکند در چاله چوله های زمین/تا راه/برای تمام مورچگان، هموار شود
خندان شاعری که تو بودی!/همقلمِ بیهقیِ حسنک نویس! . . .

#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

خندان شاعری که تو بودی!

برای گنجشک ها
برای فنج های ریزنقش و قناری ها
برای کلاغ ها که خوش خبرند
برای پرنده های بازار پرنده فروشان مولوی
برای قفس های میدان سید اسماعیل
که روی دستِ فروشندگان شان باد کرده اند
برای ارزن فروشانِ بازارِ عودلاجان
برای فال فروشان سرِ چهارراه ها
و ایستگاه های مترو
و شیشه پاک کن های گربه شور
برای موتورسوارانِ مسافرکش
برای خنزر پنزر فروش های پارکینگِ فرزانه
در جمعه های بی تعطیل
برای کارگرانِ بیکارِ فلافل خور
برای آن ها که سقف شان پُل است و
آنقدر خسته اند که حتا خواب هم نمی بینند
برای نئشه های پارک شهر
و اتوبانِ آزادگان و سه راه افسریه
برای زن های معتادی که در همسایگیِ فرهنگسرای خاوران
شب هایشان یلداست
برای کودکان گل فروش اتوبان بهشت زهرا
برای مرده هاییکه چهاردست و پا راه می روند
برای سنگ های شکسته ی امامزاده طاهر
برای قبرهای غریب خفته ی بی بی سکینه
برای آدم های بی مزارِ هزار هزار
در لعنت آبادها!
برای آن هایی که چاره ندارند
جز آنکه تمامِ زمستان را در بهارستان
داد بزنند
برای چراغ قرمزهای طولانی
و تابلوهای رنگ و رو رفته
برای چنارهای بلندِ درازترین خیابانِ شهر
برای سینما سپیده  و گیشه ی کسادش
که حاضر می شود سالنش را اجاره بدهد
برای مراسمِ اوّل ماه می
برای دستفروشانِ قطارهای مترو
برای تئاترهای خیابانیِ تئاترِ شهر
و عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال
برای شاعرانِ شب های گوته
برای . . .
برای دوستانت
به یادِ شعرهای آسانت
برای تمامِ اندوهانِ جهان
برای فردا که بی شکیب می آید
برای دیروز که بی نصیب رفت
برای جیب های خالی
و بی نیازی ات
برای کار بخاطر یک شام و خوابِ مجانی
برای سرودهایی که روی دوچرخه می خواندی
برای تمام شعرهای ناتمامت که زمزمه می شوند
برای روزهایی که زاده خواهند شد
برای زندگی
و زن
و آزادی
بخند
بخند
بخند بکتاشِ آبتین !
تا قهقهه،، بی هیچ حصر و استثنا
کوه های دربند را بلرزاند
و آوارکند در چاله چوله های زمین
تا راه برای تمام مورچگان، هموار شود
خندان شاعری که تو بودی!
همقلمِ بیهقیِ حسنک نویس! . . .
#سهراب_مهدی_پور

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

در یادها می دَوَم
با پاهای چاک چاک از تاول
دلم می خواهد
گذارم به پارک ها بیفتد
از گورزارها سر درمی آورم
که نوسازند
این روزها اعلام می شود
زلزله ی بزرگی در راه است
با گسل هایی تا بناگوش دهان باز کرده
با مرده هایی که عش غش می خندند
و کفن های گل گلی شان را در هوا می تکانند
و با خدا می رقصند
و پا به زمین می کوبند
بر گورهای بی نام و نشان
در خانه های مخروبه اما
گوربانان برای آن قیامت، آماده می شوند
و مادران، چهل شبانه روز شروِه می خوانند و
شربت و شیرینی نثار می کنند

در کوی و برزن
چهلواره پشت چهلواره
عروسی بعد از عروسی
با جهیزیه ای سرخاگین
و هر کس پنجه هایش را در جوی می زند
و برگ چنارهای بی خزان را بر دیوارها
قاب می گیرد
و شصت به اعداد مقدس می پیوندد

یادها فراوانند
شمارشان از دستم در می رود
مثل شمارِ پوکّه هایی که در خیابان می ریزند
#سهراب_مهدی_پور
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

صدای بال ها را می شنوی؟
پروانه پر پر می زند کیان!
دیروز، پیله نشین بود
مانند چلّه نشینان شهرها
که کالبد ها را شکسته اند
و فریادهایشان در کوه های سربلند
می پیچد
و سوار بر باد در شهرها
شب زنده داری می کند
برای روزهای روشن
برای گل های شیپوری
برای آوازهای چکاوکان جوان
و قمریان نو حنجره

کیان!
خدا را بیدار نکن
انگشتِ اشاره ات را در خون بزن
افق تا افق، پُلی برافراز
پروانه ها می خواهند زودتر برسند
آسان تر برسند

تو را آفریننده ی رنگین کمان اعلام می کنم
باران که بند بیاید
کرانه ها با تو زیبا خواهند شد . . .
#سهراب_مهدی_پور
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
خطابه ی شصت و چهارم

. . . آغوش گشوده بر دنیا
تیرَکی حلقه در دست هایش
دریای تَفتیده
موجاموج در جانش
و شبنمی
دورادور در جانِ بی قرار

در جمع کولیانِ سرگشته
خدا چرخ می زد و می خواند:
العشقُ حیات و الحریّه . . .

بر کدامین تشنه، می گریانید خلایق را؟
آنَک سنگ بر جام
و تیغ بر گلوی گُلِ سرخ . . .

#سهراب_مهدی_پور
بیستم آبان ۱۴۰۱- اسپیاری

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

باد می پیچد
با دلپیچه های قِی آور
و لخته لخته بالا می آورد
لُجّه لُجّه درد را
و خوابِ توفان برمی آشوبد
شعله، آتشفشان می شود در رقص
و شهرِ سوخته، تفتان را غِرغِره می کند
و درخت ها
آزادترین ترانه ها را که در حافظه دارند
از بهار
همخوانی می کنند
و سمفونیِ آواز، جهان را می آکَنَد

حالا زمانِ آن است که ماهی در موج
و پرنده در اوج
و کوچه در خیابان، برقصد
و خانه روبی شود برای آمدنِ شادی

تو
هر کجا که هستی
بخوان
بچرخ
برقص
دست برافشان
بگذار زمین، آن انفجار بزرگش را
به سور بنشیند

غمگین ترین ها هم یک بار 
دستارِ رنگین شان را در باد رها خواهند کرد.

#سهراب_مهدی_پور
https://t.center/alahiaryparviz38
More