شعر ، ادبیات و زندگی

#زندان
Channel
Art and Design
Books
Music
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Promote
267
subscribers
7.65K
photos
4.62K
videos
17.2K
links
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
روز  ششم اسفند ماه #شریفه_محمدی  بعد از هشتاد و سه روز ممنوع ملاقات  بودن  و تحمل   بازجویی و شکنجه  از #زندان_سنندج به زندان #لاکان رشت منتقل شد.

به امید آزادی #شریفه_محمدی و همه ی زندانیان سیاسی

#شریفه_محمدی #freesharifehmohammadi #علیه_زندان_علیه_شکنجه_علیه_اعتراف_اجباری

از صفحه اینستاگرامی
@free_sharifeh_mohammadi
https://t.center/alahiaryparviz38
بنا بر گزارشاتی مسئولین زندان تبریز درحال انتقال #آرمیتا_پاویر به بیمارستان اعصاب‌وروان رازی هستند!

گزارشات خبر از پیوستن جمعی از زندانیان زن #زندان_تبریز به اعتصاب غذای آرمیتا خبر می‌دهد.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
https://t.center/alahiaryparviz38
🔴 در خواست دیدار با نماینده کمیساریای عالی حقوق بشر در زندان

ده زندانی سیاسی در زندان قزلحصارکه اعلام کرده اند هر سه شنبه در اعتراض به اعدام ها در زندان اعتصاب غذا خواهند کرد ، در یک نامه سرگشاده به ندی النشیف، معاون کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل ازاو دعوت کرده‌اند که در سفر به ایران، از این زندان دیدن کند.

این زندانیان در این نامه که امروز، جمعه ۱۳ بهمن‌ منتشر کرده‌اند، نوشته‌اند:« زندان قزلحصار مرکز اصلی نگه‌داری زندانیان زیر حکم اعدام و محل اجرای این حکم غیر انسانی در تهران است؛ از جنابعالی دعوت می‌کنیم در این سفر به این زندان آمده و مشاهدات ما و دیگر زندانیان از جزئیات نقض حقوق همبندی‌های اعدام شده‌ ما در ماه‌ها و سال‌های اخیر را از نزدیک بشنوید.»
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

#زندان_شکنجه_اعدام

https://t.center/alahiaryparviz38
عدم رسیدگی پزشکی به نسرین سادات شهرآئینی، زندانی سیاسی در زندان وکیل‌آباد

با وجود مشکلات شدید جسمی نسرین سادات شهرآئینی، مسئولان زندان از رسیدگی مناسب پزشکی به او خودداری می‌کنند.

نسرین شهرآئینی دچار حملات عصبی همراه با تنگی نفس، تپش قلب و درد قفسه سینه می‌شود و علیرغم این حملات از رسیدگی پزشکی مناسب و اعزام به بیمارستان محروم مانده.

نسرین سادات شهرآئینی، ۳۰ ساله در شهریورماه امسال در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از بابت اتهامات واهی «نشر اکاذیب رایانه ای، دعوت مردم به کشتار و درگیری، تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی» مورد تفهیم اتهام قرار گرفته و بازداشت شد.

او پس از چهار روز بازداشت و بازجویی در بازداشتگاه اطلاعات سپاه مشهد به زندان وکیل آباد این شهر منتقل شد. در نهایت این زندانی سیاسی در تاریخ ۲۵ آبان ماه از بابت تمامی اتهامات فوق در مجموع به ۱ سال و ۳ ماه حبس محکوم شد.

نسرین شهرآئینی اهل شهرستان سبزوار و ساکن تهران بوده و لازم به ذکر است از زمان بازداشت تا کنون از حق بدیهی دسترسی به وکیل محروم بوده است.


#نسرین_سادات_شهرآئینی
#زندان_وکیل‌آباد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
https://t.center/alahiarypa
🔴 بازگشت جعفر ابراهیمی به زندان قزلحصار

#جعفر_ابراهیمی، بازرس شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، برای سپری نمودن دوران حبس خود به #زندان_قزلحصار بازگشت.
جعفر ابراهیمی پس از تبعید به قزلحصار و به دنبال تشدید بیماری با تشخیص پزشک قانونی با دستور دادستانی به صورت توقف حکم برای درمان به مرخصی اعزام شد. وی از دادستانی درخواست تبدیل قرار توقف حکم به قرار مرخصی استعلاجی نمود که مورد قبول دادستانی قرار نگرفت و امروز یکشنبه دهم دی ماه به زندان بازگشت.
این فعال صنفی اردیبهشت ۱۴۰۱ به همراه جمعی از فعالان صنفی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد وی در شهریور ۱۴۰۲ به همراه ۱۲ زندانی سیاسی به صورت غیرقانونی به زندان قزلحصار تبعید شد و باید ایام حبس خود را در این تبعیدگاه سپری نماید.

#تبعیدگاه_قزلحصار

https://t.center/alahiaryparviz38
آزادی یونس آزادبر

روز شنبه ۲۵ آذر۱۴۰۲ زندانی سیاسی یونس آزادبر با وثیقه آزاد شد.
او مبتلا به بیماری قلبی، صرع و تنفسی است.
#یونس_آزادبر
#حقوق_بشر
#زندان
#لاکان_رشت

[email protected]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فریاد مادری برای نجات فرزندش

کلیپی که مشاهده می کنید از مقابل زندان کهکیلویه گرفته شده است.
مادر ذبیح الله ارجمند زندانی که برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شده است، با فریادهای خود، خواهان لغو حکم و آزادی فرزندش است.

ذبیح الله ارجمند، متولد ۶۷، سال ۹۸ به اتهام مرتبط با مواد مخدر دستگیر شد. او را برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی زندان دهدشت منتقل کرده اند.

#زندان_دهدشت
#نه_به_اعدام
#اعدام_قتل_عمد_حکومتیست
#از_شما_بیزاریم
[email protected]
شعر ، ادبیات و زندگی
Photo
💥💥💥

زندانیان سیاسی در #زندان_قزلحصار کرج، پس از #اعدام همبندی خود، #ایوب_کریمی که بعد از ۱۴ سال انتظار حکم اعدام، او را به مدت ۸ روز در سلول انفرادی در انتظار آن لحظه نگه داشتند و ۸ آذر ماه ۱۴۰۲ بیگناه به دار آویختند، در نامه ای به شرح آنچه بر خود و بر این زندانی گذشته است پرداخته و نوشتند:

«به یاد دوست از دست رفته و هم بندیمان ایوب کریمی
هموطنان، همشهریان و همنوعان می خواهیم بخشی از آنچه بر ما گذشته و می گذرد را با شما درمیان بگذاریم:
بعد از قریب به یک هفته ایوب کریمی، دو فرزند او، خانواده او، هم بندیان او و به واقع همه ما را ، طناب بر گردن، بر روی چارپایه در انتظار مرگ نگه داشتند تا به زعم خودشان هولناکترین و جگرسوزترین تاثیر را داشته باشد و به واقع چنین هم شد.
گوئیا از کشیدن چارپایه از صدای خرخر گلو، قطع شدن نخاع و آخرین تکانه های مرگ اعدام شدگان بر چوبه های دار و همینطور ضجه و زاری عزیزانشان در پشت دربهای زندان در انتظاری هولناک برای تحویل گرفتن پیکر عزیز سلاخی شده شان، شرورانه سرمست غرور و اقتدار پلیدانه شان می شوند و نمایش از اقتدار به اجرا می گذارند.
هر روز تعدادی را اعدام و هر هفته و ماه بر تعداد اعدام ها افزوده می شود. آنچنان که هر سپیده دم، طلوع آفتاب و بانگ اذان را به خون جوانانمان آغشته اند…
در این میان اعدام زندانیان و هم وطنان کرد و بلوچ مان فراوانی بیشتری گرفته اگر چه تنها مختص به آنها نیست و در اقصی نقاط ایران چوبه های دار برپا کرده و به قتل عام زندانیان پرداخته اند. گویی که ایران را به "جنگل چوبه های دار" تبدیل کرده و زندان ها و بويژه زندان "قزلحصار" را به کانون این قتل عام ها و مرکزی برای سلاخی و کشتارگاهی برای کشتار دسته جمعی جوانان این آب و خاک مبدل کرده اند.
روزانه دو، سه و یا چند زندانی را غافلگیرانه می قاپند. دستبند و زنجیر کرده به سلول های انفرادی سرد و تاریک می برند. در انتظار اعدام… از همان لحظه فروانداختن زندانی اعدامی در سلول های انفرادی، نه فقط زندانی مربوطه که خانواده، عزیزان، دوستان و هم بندیانش را هر لحظه در بهت اعدام او فرو می برند.
چرا که لحظه لحظه حیات در انتظار مرگ او را برای بازسازی، بازسازی و باز هم بازسازی می کنند… که با خود چه می گوید؟ در آن ساعات آخرین زندگی به چه چیز و به چه کسانی فکر می کنند؟ در آخرین ملاقات به همسر و فرزند و عزیزانش که دیگر آنها را نخواهد دید، چه می گوید؟ آنها به او چه می گویند؟ هر کدام لحظات و ساعات جانکاه و جگرسوزی را که باید تحمل کند را تصور می کنند و عذاب می کشند. اغلب بدین دلیل است که آنگونه دلخراش و سوزناک ضجه می زنند. نه برای خود!
اینها را بارها و بارها تجریه کرده و دیده ایم و چندان دور از انتظار نیست که کسانی که بارها این صحنه ها و شرایط هولناک را شاهد بوده، گذرانده و یا می گذرانند هم دچار فروپاشی روحی و روانی گردند. چرا که در اعدام عزیزان جز اندوه "زنده ماندن" در قفای آن چیزی باقی نمی ماند. و از "دستانمان" جز برای کوبیدن بر سر کاری برنمی آید که خدایا ما را هم بمیران که این زندگانی ما را کشت!
ترسیدن ما چون هم از بیم بلا بود
اکنون زچه ترسیم که در عین بلائیم
طرف اینکه این همه اعدام و کشتار و جنایت را با جنایتی دیگر یعنی بر سر نیزه کردن اجساد بیش از ۱۵ هزار کودک بی گناه فلسطینی و مردم فلسطین (با ژست دلسوزی) می خواهند از چشم جهانیان مخفی کنند.
ای کاش می توانستیم ذره ذره وجود خود را فریاد بزنیم. ای کاش می توانستیم همه خلایق را از این همه کشتار و اعدام و از انبوه انبوه دیکر که برای اعدام به صف کرده، به انفرادی برده و در انتظار مرگ می نشانند، مطلع سازیم.
ای کاش می توانستیم که مظلومیت و بی گناهی خسرو بشارت، فرهاد سلیمی، داوود عبداللهی، انور خضری و هزاران هزار دیگر را که در کردستان و بلوچستان، لرستان و گیلان و اقصی نقاط ایران در صف اعدام قرار داده شده اند، به گوش جهانیان برسانیم.
ای کاش می توانستیم …
زندانیان سیاسی قزلحصار
آذر ۱۴۰۲»

[email protected]
آتش‌سوزی در زندان زنان قرچک

بر اساس گزارش‌ها، امروز ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ و در سالگرد قیام ژینا، زندان زنان قرچک که در اطراف تهران قرار دارد دچار آتش‌سوزی شده است.

در نتیجه این آتش‌سوزی زندانیان دست به شورش زده‌اند و گارد ویژه زندان زندانیان را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده است که در نتیجه آن تعدادی از زندانیان زخمی شده‌اند.

گزارش‌ها همچنین حاکی از اعزام نیروهای امنیتی بیشتر به سمت زندان قرچک است.

#زندان_قرچک
#سالگرد_انقلاب_مهسا
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

به روحِ #ویلیام_باروز
و به جسم #امیرحسین_بریمانی که در #زندان_فشافویه است

قاضی جان
باید بدانی من از گوشه‌ی خیابان راه می‌رفتم
وقتی هلکوپترهایِ دولتی
بالای سرِ تهران می‌چرخیدند
و گل روی سر مردم می‌ریختند
من این گل‌ها را قبول نداشتم
و به راحتی می‌گفتم
من این گل ها را قبول نداشتم
چون می‌دانستم عمه‌ی خود بنده هم
که در زمان شاه
با دامن مشکی کوتاه
و جوراب‌های سفید بلند 
و موهای افشان
به مدرسه می‌رفته است
حالا چادری شده است
و از زمین خم می‌شود و گل‌ها را دستمالی می‌کند
که شاید مثلن تبرکی چیزی شد
بله
من این چیز ها را اول در  خانواده خودم دیده‌ام
و بعد بلند شده‌‌ام مثل رولان بارت
که در فرانسه برج ایفل را دیده بود
و بعد رفته بود و مقاله‌ی مفصل و دقیقی به همین نام را درباره‌اش نوشته بود
میدان آزادی را دیده‌ام
و البته که مقاله‌ی مفصل و دقیقی را به همین نام درباره‌اش ننوشته‌ام
و تنها به عملِ دیدن دوباره‌ی خودم ادامه داده‌ام
و در کنار خودم گفته‌ام:
تهران
تو در دهه‌ی شصت و اوایل هفتاد که همه ریش می‌گذاشتند
و من که چند سالم بود و فکر می‌کردم همه‌ی مردها
با کلی ریش به دنیا می‌آیند
به کدام سو نگاه می‌کردی
از بالای برج بلندت
که آن را هم تصاحب کردند
و درونش کنسرت‌های پاپتی اجرا کردند
یا وقتی اندی وارهل
داشت پرتره فرح را می‌کشید
یا وقتی الیزابت تیلور
فوکو
هابرماس
و ....
به ایران آمدند
یا فیدل کاسترو
وقتی داشت به ابراهیم ِ یزدی دست می‌داد
و یک مشت کتاب‌های اسلامی هدیه می‌گرفت
یا آن لحظه که ابراهیم یزدی کلاهش را برداشت و بر سر خودش گذاشت
و دوتایی عکس یادگاری گرفتند
و بعدها که همان یزدی هم
مانند ایزدان تبعید شده
با اینکه مترجم آقا بود
کنار زده شد
بله
من همه چیز را به دقت دیده‌ام
آن چیزهایی که ندیده‌ام هم
خوابش را دیده‌ام
من صحنه‌ی عقیم کردن یک گوسفند را
وقتی دستوپای آن را در نوجوانی گرفته بودم
در ده واریان
جزیره‌ای که از قضا آن را هم تصاحب کرده‌اند
از نزدیک دیده‌ام
و بعد رفته‌ام یک گوشه نشسته‌ام
و شعرهایِ خونی گفته‌ام
و به نظرم در این دوران
همه‌ی شعرها حبسیه‌سرایی‌ست
نه چیزی بیشتر از این‌ها
حالا اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید
من می‌گویم:
جمهوری سانسور
اما در دو سه باری که در بازداشتگاه‌های سیاه
لخت مادرزاد شده‌ام
در همین کرج و تهرانِ خودمان
بوی گه و گندِ تحریف را شنیده‌‌ام
یکبار هم که در بازداشتگاه وزرا
قبل از تحویلمان به قاضیِ اوین
با آقای بریمانی گرفتار شدیم
یکدفعه همه جا پاییز شد
بعد من ماندم و درخت کاجِ جلوی پنجره‌ام
که هیچ‌وقت از سبزی رنگش را تغییر نمی‌داد
حالا هم کتاب وضعیتِ استثنایی
از آگامبن کنارم است
یعنی همین حالا
وقتی دارم این چیزها را می‌نویسم
خلاصه‌اش کنم قاضی جان
صدای تیرباران
هنوز توی گوشمان نخوابیده است
تتق
تق
تق
یا همین صحنه‌هایی
که در تلوزیونِ جمهوری هرگز پخش نمی‌شود
اما اتفاق می‌افتد
بله
من مزه‌ی دستبند را چند باری درک کرده‌ام
که حالا تخم‌هایم بزرگ‌تر از این حرف‌ها شده‌ است
و اِلا که ما را جوری تربیت کرده بودند
که دختربازی هم بلد نبودیم بکنیم
چه رسد به این الواتی‌ها
البته خیلی چیزها را هم که جراتش را نداشتم
از پشت شیشه‌ی بالا کشیده‌ی ماشین
یا پنجره‌ی طبقه‌ی چندم ساختمان
نگاه کرده‌ام
و تا آخرین روز عمرم برای کسی تعریف نکرده‌ام
و به انگشت‌هایم طوری که کسی دوزاری‌اش نیفتد
اشاره کرده‌ام که نلرز
اما او به رقصش ادامه داده است
و با خودش تکرار کرده است:
او فقط می‌خواست این طرف آن طرف بدود و بازی کند
اما با کلتِ 45 میلی متری دولتی
خلاص شد
بفهمش
خودت را بگذار جاش
حسش کن
و از خودت بپرس زندگی کدامیک ارجمندتر است؟
آن سگ
یا آن شریر کثافت سفید پوست؟

یک شعر از #علی_عرفانی
از کتاب: #عربده_آیین_خیابان
چاپ شده در کتابِ باز

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
🔺در صف فروشگاه ایستاده بودم که این صدای رسا و راحت را از جانب یک زندانبان خطاب به یک زندانی که در انفرادی بود شنیدم: «میری جلوی در اتاق جلو همه زندانیها میفتی به پای همکارم، پاش رو میبوسی، واق واق میکنی میگی گه خوردم، تا از انفرادی درت بیارم»، چرا؟ نه چون حتی زندانی به مامور توهینی کرده بود، صرفا جوابش را داده بود. رییس بند، امیدوار، بند را مثل بسیاری دیگر از بندهای عمومی بر اساس دو عنصر اداره میکرد: مخبر، قلدر.چنان زندانیها را تحت فشار میگذاشت و آزادی آنها را معطوف به رفتار در زندان میکرد که صدا از کسی در نمیآمد. بند اینگونه اداره میشد، اما اینها برای آرامش بند کافی نبود

🔺در بند زنان عادلآباد جنایتی هولناک علیه زندانیان عادی از طریق قرصهای اعصاب و آرامبخش در جریان است. در اتاق خودمان زیاد میدیدم که فرد شاید بهاندازه ۴ ساعت در روز بیدار بود. حتی یک بار دادن قرصهای گویا اشتباه کار بچههای اتاق معترضین را به تشنج کشاند.

🔺زندانیها نام قرصها را نمیدانستند. با چشمان خودم دیدم که بخاطر عادیترین دعوای فیزیکی که حتی در بند سیاسی هم شاهدش بودهایم، چنان قرص در دهان یکی از زندانیان ریختند که بعد از چند روز توان تکلم درستی نداشت.یکی از زندانیان،راسخ وبرغم فشار رییس بند ایستاد و قرص اعصاب را ترک کرد و لرزش دستانش قطع شد.

🔺اجناس فروشگاه نه بر اساس نیاز زندانیان که بر اساس بیشترین سود تعیین میشدند. زندانیان مدتها حسرت سبزیجات تازه داشتند. مگر کسی از مرخصی برمیگشت و باندازه ذرهای با خودش میآورد. در ۴ماه و نیم که آنجا بودم فقط ۱بار فروشگاه سیبزمینی آورد.

🔺۲شب قبل انتقالم زندانیان، در غذای بند، تخممارمولک پیدا کردند. غذاها چنان بیکیفیت بود که وقتی یکبار به دوستم در گوهردشت گفتم ناهار برنج سفید و کمی کشمش سوخته داریم تعجب کرد که مگر وعده غذایی حساب میشود؟

🔺درخصوص اقلام ترهبار و فروشگاه، بند زنان بشدت حتی وضعش از بند مردان همان زندان هم خرابتر بود.

🔺روزمرهی بند با شدتی از اختناق همراه بود و خشونت ماموران به زندانیان بحدی به نحوی «عادی» زیاد بود، که تذکر من به یکی از زندانبانها، رضایی، که بهم توهین نکند منجر به برخورد فیزیکی او با من شد (گفتم فرصت بده متن ابلاغیه را بخوانم بعد امضا کنم و اعتراض بنویسم، گفت مگه ما علافیم. رفتم به سرشیفت تذکر دادم، آمد جلو و گفت تو از لنگه دمپایی من کم ارزشتری، گفتم توهین نکن، فیزیکی بهم حمله کرد) حساب کنید که اینها نحوه برخورد با زندانی سیاسی آن بند بود که تازه امکان رسانهای کردن مسایل را داشت، ببینید شرایط توهین و برخورد با زندانیان عادی بصورت روزمره چه بود

🔺رسیدگی پزشکی بند بمعنای دقیق کلمه فاجعه بود. زندانی دیابتی با زخم پایی که هر دم گسترده تر میشد و پاسخ به او این بود: طبیعی است. بی هیچ تمهیداتی افراد را با اچ آی وی مثبت یا هپاتیت رها میکردند، بارها تقاضای تست هپاتیت دادم و وقعی ننهادند. همه چیز طبیعی بود، ما حتی بابت قرص مسکن بابت مسکن! با خساست بهداری مواجه بودیم و گهگاه زندانیان بی دسترسی به مسکن درد میکشیدند.

🔺زندانبانها در مواجهه با حال بد زندانیان، بارها آرزوی مرگ برایشان میکردند.

🔺حتی درخصوص الهام افکاری وقتی در اعتصاب غذا بود و خون بالا آورده بود و حالش بد بود و نگران جانش بودیم، یک بار که بچههای اتاق معترضین زندانبانها را صدا زدند تا به دادش برسند، زندانبان پس از یک ربع، آرام قدم برمیداشت و داد میزد: بمیره، به درک. و اعتراض شدید من برایش شوکه کننده بود، اینچنین برایشان تحقیر عادی بود.

🔺لک سیاه بزرگ روی گونه، داغ آب تصفیه نشده عادل آباد است بر صورت زندانیان تکلیف روزنامه، مجله و کتاب هم که در چنین بندی مشخص است. چندتا کتاب که اکثرا توهین به مفهوم کتاب بودند در قفسه گذاشته بودند نه روزنامه نه مجله هیچ. حتی اکثر کتابهای داستان و رمان را همچون خطر میدیدند.

لیلا حسین زاده
دیماه ۱۴۰۱

#زندان_زنان
https://t.center/alahiaryparviz38
⭕️ اعلام اعتصاب غذای #مهدی_بیرامی زندانی سیاسی در همراهی با #اسماعیل_عبدی معلم و فعال صنفی زندانی که در روز پنجم #اعتصاب_غذا به سر می برد.
پیش از این
#مهدی_فراحی_شاندیز و #منوچهر_بختیاری از هم بندیان #اسماعیل_عبدی در حمایت و همراهی با او دست به اعتصاب غذا زده اند.#مهدی_بیرامی سومین زندانی زندان مرکزی کرج است که در حمایت از #عبدی دست به اعتصاب غذا زده است. متن کامل پیام #مهدی_بیرامی از پی می آید:

روز جهانی کارگر و هفته معلم بهانه ایی شد تا زحمت کش ترین اقشار جامعه به طور گسترده در استان های مختلف کشور نسبت به نابسامانی آموزش و پرورش، آشفتگی کار، تعطیل ی کارخانه جات و بحران گرانی اعتراض کنند، به خشونت کشاندن اعتراضات صنفی و بازداشت بسیاری از معلمان و کارگران توسط نهادهای امنیتی نشان از ضعف و سردرگمی جمهوری اسلامی در برخورد با مردم معترض دارد. پرونده سازی و صدور احکام طولانی مدت با اتهامات ی نخ نما، مانند اقدام علیه امنیت ملی برای فعالان صنفی، وصله ناجوری است که افکار عمومی آن را نمی پذیرد.
بی گمان فعالیت های صنفی، اقدام علیه امنیت کسانی است که در شرایطی که مردم به دنبال لقمه ایی نان برای زنده ماندن هستند، مشغول ثروت اندوزی، فساد و اختلاس اند. برخورد های قضایی ذره ایی از اراده این فعالان نکاسته و آن ها حتی در
زندان نیز الگوی ایستادگی و شجاعت هستند و به همین دلیل همواره مورد احترام جامعه اند. یکی از آن ها معلم عدالت خواه اسماعیل عبدی است که همراه کنشگران سندیکای معلمان با پیگیری های مستمر و ایجاد فشار بر مراکز قدرت موجب افشای فساد در تعاونی های مصرف و اختلاس چند میلیارد تومانی در صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه شده اند.
حال که این معلم از یکم ماه می در اعلام همبستگی با زحمت‌کشان و در اعتراض به ظلم گسترده علیه مردم به ویژه معلمان و کارگران در اعتصاب غذا است، اینجانب به عنوان زندانی سیاسی ضمن ارج نهادن به همه تلاش های فعالان اجتماعی در حمایت از خواسته های قانونی این معلم زندانی از
زندان مرکزی کرج به این اعتصاب غذا می پیوندم و انزجار خود را نسبت به ظلم در حق این معلم اعلام می دارم.

مهدی بیرامی

زندان مرکزی کرج

#مهدی_بیرامی
#زندانی_سیاسی
#زندان_مرکزی_کرج
#جای_معلم_زندان_نیست
#جای_انسانهای_آزاده_زندان_نیست
#زندانیان_معلم_را_آزاد_کنید
#زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید
#اسماعیل_عبدی_را_آزاد_کنید

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

بیانیه زندانیان سیاسی
از #زندان_تهران_بزرگ

اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش

تنها چند روز از مرگ بکتاش آبتین نگذشته که موج حمایت و دادخواهی از او و دیگر کشته شده های زندانی در ایران شروع شده. انتقال زندانیان و ربودن آنها به مکانهای نامعلوم برای شکستن این همبستگی که در زندانهای ایران و بیرون از ایران ادامه دارد... بنامهای حمید حاج جعفر کاشانی و محمود علی نقی و انتقال محمد ابوالحسنی به زندان تهران بزرگ، اینک نوبت به کیوان صمیمی فعال سیاسی و روزنامه نگار از بند 4 سالن 1 در نیمه های شب پنجشنبه 30/10/1400 بدون اطلاع قبلی، او را به صورت کاملا غیر انسانی و با توسل به زور و تهدید که به گفته همبندیهای او منجر به پاره شدن لباسها و برخورد فیزیکی شد، او را به زندان قزل حصار منتقل کردند. کیوان صمیمی، فعال سیاسی و روزنامه نگار که در سالهای قبلِ انقلاب و بعد از انقلاب به علت نشر حقایق در روزنامه ها و مجلات در راستای مبارزه با ظلم و ستم بارها دستگیر و سالها در زندان به سر میبرد، از ترس اتحاد و همبستگی بین زندانیان، زندانیهای فعال را به زندانهای دیگر تبعید میکنند. بعد از شکنجه و کشته شدن ستار بهشتی در زندان، که رژیم مجبور به عذر خواهی و اخراج رئیس پلیس فَتا و رئیس زندان اوین شد، عُمّال رژیم دیگر هیچگاه بابت کشته شدن فعالان سیاسی در زندان، هیچ قصوری را قبول نکردند و مرگ آنها را مربوط به بیماریهای زمینه ای ارتباط دادند. با اینکه اگر هر زندانی با بیماری زمینه ای در زمان مناسب به بیمارستان منقل شود، مطمئنا از این فجایع جلوگیری میشود. علی ایحال این سوال در ذهن بسیاری از مردم ایجاد شده که چرا فقط این زندانیان سیاسی هستند که اینقدر راحت در زندان کشته میشوند. فلذا برای تنویر افکار عمومی ما زندانیان سیاسی خواستار برخورد بازدارنده با عوامل قتل بکتاش و صدها زندانی دیگر، و فراتر از این خواستار پیشگیری از مرگ هزاران زندانی دیگر و نجات آنها از شکنجه ها هستیم که بعد از مرگ بکتاش آبتین در حال رخ دادن است و شاید اگر هرچه زودتر روشن نشود، شاهد مرگ و انتقال زندانیان داخل اعتصاب در زندانهای تهران بزرگ و اوین و دیگر زندانهای سراسر کشور باشیم.

بیانیه ؛
زندانیان سیاسی

محمد ابوالحسنی، سینا بهشتی، حمید کاشانی، محمد ترکمان، محمود علی نقی، حسین قشقایی، رضا صلواتی، میلاد ارسنجانی، شهاب سلطانیان، مهران دلفان آذری،و اکبر فراجی

https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from اتچ بات
💥جزئيات بيشتر از #كشتار در زندانهاى #سپيدار و #زندان_مركزى اهواز

اسامى كشته شدگان به شرح زير است
١-محمد تامولى طرفى 25 ساله،فرزند لفته ، از اهالى شهر بستان كه در سال 1397 بازداشت شده است و در حال گذراندن حكم 7 ساله در زندان سپيدار اهواز بود.
٢-سید رضا خرسانی(مغينمى)38 ساله و متاهل از اهالی دشت آزادگان شهر خفاجيه
٣-محمد سلامات از اهالی کوی مشعلی شهر اهواز
٤-شاهين زهيرى از اهالى شهر محمره(خرمشهر) كه به اتهام قتل در زندان سپيدار در حبس بود
٥- محمد فرزند لفته رشگ از اهالى شهر اهواز
٦- علي خفاجى
٧- مجيد زبيدى، از كوى آخر اسفالت شهر اهواز

اسامى مجروحان به شرح زير است:

١- عادل سواري، در بيرون زندان شيبان در هنگام تجمع خانواده ها بوسيله نيروهاى سپاه مجروح شد
٢- علي سوارى، در بيرون زندان شيبان در هنگام تجمع خانواده ها بوسيله نيروهاى سپاه مجروح شد
٣- حسن ألبو خنفر، در داخل زندان شيبان مجروح شد
٤- حميد بيت صياح، در درون زندان شیبان مجروح شد
٥- محمد عبيداوي، در درون زندان شیبان مجروح شد
٦- محسن أورك، در درون زندان شیبان مجروح شد
٧- كاظم جنامي، در درون زندان شیبان مجروح شد
۸- سید احمد طالقاني، در درون زندان سپيدار مجروح شد
٩- حسن حزابيان، در درون زندان سپيدار مجروح شد
١٠- خليل زرگاني، در درون زندان سپيدار مجروح شد
١١- أحسان نوروزي، در درون زندان سپيدار مجروح شد
١٢- علي شجيراتي در درون زندان سپيدار مجروح شد
١٣- فاضل حميرات ، در درون زندان سپيدار مجروح شد

طبق گزارش ها تا كنون بيش از 15 نفر از زندان سپيدار كشته شدند يا در آتش سوختند. از قربانيان زندان شيبان تا كنون اطلاع دقيقى در دست نيست.قابل ذكر است كه ده ها نفر از زندان شيبان بند 5 جهت اخذ اعترافات اجبارى به مكان نامعلوم منتقل شدند.
14فروردین 99
#مجازات_قاتلین_زندانیان

https://t.center/alahiaryparviz38
💥نگرانی فرزاد آریانی از وضعیت همسر و فرزندش در زندان

"با سلام الان حدود ۶ هفته هست که من و دخترم از دیدن #منیره_عربشاهی و #یاسمن_آریانی محروم ماندیم همه مون از ترس اینکه تو رفت و آمدها چه درون #زندان و چه بیرون از زندان احتمال آلوده شدن به #ویروس_کرونا بشیم از ملاقات و دیدن هم خودداری کردیم آخه باتوجه به شرایط بحرانی وجود ویروس کرونا نمیشه ریسک نقل و انتقال زندانیهارو با ماشین های احتمالا آلوده زندان پذیرفت ، کاشکی مسئولین قوه قضائیه درک میکردن که تو این شرایط آزادکردن زندانیها و اونها رو به خانواده‌شان سپردن میتونه مرهمی بر درد تحمل این روزها و شرایط سخت باشه شاید امروز همه مردم بتونن زره ای از دور بودن از عزیزانشان رو درک کنند با اینکه دوری اونها از عزیزانشان خود خواسته و برای جلوگیری از تکثیر بیماری بشه ولی در خصوص ما اجبار همه مون رو از هم دور کرده به امید آزادی همشون".
#تعطیلی_کارخانه_اداره_سربازخانه_زندان
https://t.center/alahiaryparviz38
🔴🔴یه جاهایی دوربین نیست اما اون تصاویری که هیچ‌جا ثبت نشده رو یه روزی یه قلم نقل ازنقاشی می‌کنه. روایت من از سی دی‌ماه سال گذشته.

. #تصویراول خودم هستم که با لباس خواب با موها روی زمین کشیده شدم، #تصویردوم تصویر مادرمه که با ملاقه (سلاحش) سعی داشت جلوی انتقال من (توسط اتومبیل اطلاعات) رو بگیره.

نقاشی ‌‌‌و متن برگرفته از صفحه اینستاگرام سپیده قلیان
#زندان
#سپیده_قلیان
https://t.center/alahiaryparviz38
💥 احضار سپیده قلیان به دادگاه دزفول

سپیده قلیان، فعال کارگری در توییتی از احضار خود به دادگاه دزفول به اتهام "اخلال در نظم عمومی" خبر داد.

سپیده که بعد از حدود یک سال بازداشت در آبان‌ماه امسال آزاد شده بود بار دیگر در اعتراضات آبان‌ماه‌ دستگیر شد و بعد از مدتی با قید وثیقه آزاد شد.

او که به‌تازگی از حضور آمنه‌سادات ذبیح‌پور، گزارشگر صداوسیما در تهیه اعترافات تلویزیونی‌اش خبر داده است و در توییتی به واکنش بازجویان اطلاعات اهواز به خبررسانی او از نقض حقوق زندانیان در زندان سپیدار اهواز پرداخت.

سپیده در توئیت خود نوشته است: «بعد از صحبت‌هایم راجع به ستم سیاهی که در #زندان_سپیدار جاری‌ست،بازجویان اطلاعات اهواز درحراست این زندان مستقر شده‌ و زندانیان را بازخواست و تهدید کرده‌اند. گفته‌اند بخاطر اینکه درباره‌ وضعیتتان خبررسانی کردید با شما برخورد میشود. سپیده هم اینجا برمیگردد ومی‌دانیم بااو چه کار کنیم.»
https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from اتچ بات
🔴بخشی از نامه های #فرزاد_کمانگر معلم آزاده ی که تا پای طناب دار هنوز #درس_آزادگی و عشق و زندگی می داد...


من یک #معلم می مانم و تو یک #زندانبان

💢برای من و تو #زندان دو معنای جداگانه دارد، دو نفر در دو سوی دیوار با دری آهنی و دریچه ای کوچک میان آن، تو بیرون سلول، من درون سلول.

💢من معلمم…نه نه…
من دانش آموز #صمد_بهرنگی_ام، همان که #اولدوز و #کلاغها و #ماهی_سیاه_کوچولو را نوشت که #حرکت_کردن را به همه بیاموزد.

💢من محصل #خانعلی_ام، همان معلمی که یاد داد چگونه خورشیدی بر #تخته_سیاه کلاسمان بکشیم که نورش خفاشها را فراری دهد.

💢من معلمم، از دانش آموزانم لبخند و پرسیدن را به ارث برده ام.

💢حال که من را شناختی، تو از خودت بگو، همکارانت که بوده اند، خشم و نفرت وجودت را از چه کسی به ارث برده ای، دستبند و پابندهایت از چه کسی به جا مانده؟ از سیاهچالهای ضحاک؟

💢مرا از #دستبند و #زنجیر و #شلاق، از چشم‌های الکترونیکی زندان، از درهای محکم آن مترسان.مرا به باد کتک مگیر که هنگام راه رفتن صدای پایم می‌آید، آخر مادرم به من آموخته، با گام‌هایم با زمین سخن بگویم.

💢#قلم و #کاغذ را از من دریغ مکن، می‌خواهم برای کودکان سرزمینم لالائی بسرایم، سرشار از امید. می‌دانم به تو آموخته‌اند از نور، از زیبایی‌ها، از اندیشه و #اندیشیدن متنفر باشی.

💢دنیای تو همیشه تاریکی و زندان خواهد بود و «شعور نور» آزارت خواهد داد. تو با همه وجود پر از کینه‌ات بر سر من فریاد می‌کشی و من باز دلم برای تو و دنیای حقیری که دورت ساخته‌اند، می‌سوزد.

💢#همکار_دربند، مگر می توان پشت میز صمد شدن نشست و به چشمهای فرزندان این آب و خاک خیره شد و خاموش ماند؟مگر می توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ حالا چه فرقی می کند از ارس باشد یا کارون.

💢مگر می توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر #آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد؟ مگر می توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره ی نحیف آنان را دید و دم نزد؟
مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما «الف» و «بای» امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟

💢 نمی توانم تجسم کنم که نظاره گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟

💢می دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب، هموار گشته و سختی ها و مرارت های آن نشان افتخاری خواهد شد «برای تو معلم آزاده»، تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سدّ راهش فیلتر گزینش باشد و زندان و اعدام، که آموزگار نامش را، و افتخارش را ماهیان کوچولویش به او بخشیده اند، نه مرغان ماهیخوار.

وقتی نوشته های فرزاد کمانگر را میخوانم ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر می شود تا یادم میفتد که او می گوید " قوی باش رفیق " ...

یادتان باشد
که به شعر،
به آواز ،
به رویاهای‌ تان
و به لیلا های‌ تان پشت نکنید .....

🔘فرزاد کمانگر، در سحرگاه ۱۹ اردی‌بهشت ماه سال ۱۳۸۹، در زندان اوین، بدون اطلاع وکیل و خانواده‌اش به دارآویخته شد و مخفیانه بدون حضور خانواده در محل نامعلومی دفن شده است.

نام و یادش گرامی باد🌷🌷

🔻🔻🔻
کانال صنفی معلمان
@ettehad
More