داستان از زنان نمونه در اسلام...........................
ادامه داستان چهل و هفتم📚
✍ زن خوشبختی که با فقیر ترین مرد دنیا ، که قبیلهای ندارد ازدواج میکند...🌺.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) در جستجوی کشته ها می پردازد ؛ مردم شهدا را نام می برند و جلیبیب را فراموش میکنند؛ چون او معروف نیست . اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) جلیب را به یاد دارد و او را فراموش نم کند و در میان شلوغی ، اسم او را به خاطر دارد از آن غافل نمی شود و می گوید:
اما من جلیبیب را نمی بینم. آنگاه پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) او را می بیند که چهرهاش آغشته به خاک است .
رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) سر جلیبیب (رضیاللهعنه ) را بلند می کند و خاک را از چهرهاش دور می نماید و به او می گوید: هفت نفر از کافران را کشتی سپس کشته شدی ❓️
❤️سه بار فرمود:" تو از من هستی ومن از تو "؛ همین مدال نبوی به عنوان پاداش وجایزه برای جلیبیب (رضیاللهعنه ) کافی است.❤️
سیدنا عثمان بن عفان بر سیدنا عبدالله بن مسعود که بر بالین مرگ بود وارد شد او سه دختر داشت ، عثمان بن عفان به ابن مسعود گفت:
آیا عطایی برای دخترانت در نظر بگیرم ❓️ یعنی به آنان پولی بدهیم. او گفت: دخترانم به پول احتیاج ندارند ، عثمان گفت: چگونه❓️ گفت: ای امیرالمؤمنین ❗️
🌺رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) به من آموخته است هر کس شب سوره واقعه را بخواند، هر گز به فقر ونداری مبتلا نمی گردد و من به دخترانم آمدختهام که هر شب سوره واقعه را بخوانند🌺.