خرید
در سوپری مشغول خرید بودم که خانم جوانی وارد مغازه شد و به خانم فروشنده گفت باطری دارید. فروشنده این سوپری خانم جوان و همسرش هستند. زن پشت دخل خوشرو و آرام و همسرش کنار نصاب تلویزیون و پشت به در ورودی با یک تلویزیون السیدی بزرگ در دست ایستاده بود. وقتی مشتری گفت باطری دارید مرد به خانمش که پشت دخل بود فرصت جواب دادن نداد و سریع گفت باطری برای چی میخوای و مشتری که او را نشناخت مردد ماند که برای چی میپرسد. زن پشت دخل متعجب از سوال همسرش بود که مرد دوباره گفت بدونم برای چی باطری میخوای که چه نوع باطری بهت بدم خوب یا متوسط. زن گفت مهم نیست ولی دوباره گفت چه فرقی دارد. مرد گفت جنسش برای نوع استفاده فرق داره. زن گفت برای کیبورد. مرد یک لحظه تصویر کیبورد از نظرش محو شد و گفت کیییبوردد آها کیبورد. به زنش گفت پاناسونیک بهش بده. مشتری گفت قیمت خوبش چنده و دوباره گفت همون خوبش رو بده. و من لابهلای حرفهای آنها با خودم فکر کردم که برای کیبورد باید باطری خوب ببرد. خریدم را پرداخت کردم و اومدم بیرون. ولی هنوز یک لحظه از خود بیخود شدن خانم فروشنده را حس میکردم. در اون لحظه او چون پشت دخل بود احساس برتری یا مالک بودن میکرد و مرد بیتوجه به حس او وارد جریان فروشندگی او شده بود و پیشنهاد تنوع خرید بیشتر به مشتری میداد. خانم فروشنده احساس کرد همسرش مشتری او را ربوده.
شهره مرادی
#روزنوشته
@shohrehmoradii