زنی را آفریده بودی
نجیب
دلربا
آرام
و
مطیع
تو، او را
خستگیناپذیر
و
نوشین
میخواستی
تو لبخندش را میخواستی
و گشادهروییهایش را
گلههایش میآزردَت
اشکهایش میرنجاندَت
آرزوهایش میترساندَت
نقصهایش را انکار کردی
سکوتش را نادیده گرفتی
از بدخلقیهایش فرار کردی
دردهای زن بزرگ شدند
حرفهاش زیاد
و خندههاش ماسیدند
زنی که خدا آفریده بود
در زنی که تو آفریده بودی
جا نشد
زن،
زنِ تو
غمگین بود
#شعر