آیا بر بنیانهای ایران معاصر میتوان جامعهای دموکراتیک ساخت؟
⭕️ مصاحبه با «رادیو زمانه» درباره قومیت ها، رابطه مرکز پیرامون و شکست ناسیونالیسم قومی در ایران
🖊️ عقیل دغاقله
پروژه ضیق و تنگ نظرانه تعریف ایران که از اوایل قرن بیستم مبنای شکل گیری دولت مدرن بوده است، به دلایل مختلف، شکست خورده است. در این پروژه تنگ نظرانه تاریخ «دیگری» انکار شد و به حاشیه رانده شد. اما مانند همه جهان اکنون آن «دیگری» به حاشیه رانده شده برخاسته است تا منکرانش را به چالش بکشد.
در خوزستان برای مثال، همه آنچه که نماد مردم عرب بود را حذف کردند تا آن را با فرهنگ فارسی که به نام ایران جا زدند جایگزین کنند. از نام استان تا نام شهر و رودخانه و کوه. تا ممنوع کردن موسیقی عربی در کافه ها. این مردم را کامل به حاشیه راندند.
تصور و خوانش از قبایل و عشایر عرب، خوانش و تفسیری بود که اینها بهعنوان بدنهایی بدون فرهنگ، در معنای آگامبنی آن، بدون انسانیت هستند که بهتدریج در فرایند دولت-ملتسازی باید به سوژه دولت ایران بدل شوند. به عبارتی، گزاره زیربنایی این بود که آنچه در پیرامون وجود دارد ایرانی نیست و این امید بود که در طی زمان فضا و مکان در پیرامون ایرانی شود.
آن عرب به سوژه دولت ایران بدل شد، اما تحمیل ناسیونالیسم قومی آنگونه که مد نظر دولت و روشنفکران آن دوره بوده شکست خورد. اقلیت ها این پروژه را به سلامت گذر کردند. این در مورد ترک ها، کردها، بلوچ ها و دیگر قومیت ها هم صادق است. با شکست آن پروژه ناسیونالیسم قومی ما با وضعیتی پیچیده ای روبرو هستیم.
در برابر پیرامون،امروز با نسل جدیدی روبرو هستیم که برخلاف نسلهای پیشین اصولاً درکی از این رابطه پیچیده مرکز و پیرامون ندارد. کسی مانند «احمد کسروی» که یک ناسیونالیست تمام عیار بود درک درستی هم از تفاوتها و هم تنوعها در ایران داشت. او بالاخره تاریخ پانصدساله خوزستان را مینویسد. او معتقد بود مردم عرب که او آنها را وحشی و خطرناک میدانست، به دلیل ضعف حکومت مرکزی قدرت پیدا کردهاند و توصیه و سیاست حذف آنها یا ادغامشان (بخوانید ایرانی کردن آنها) بود.
بسیاری از نسل جدید (از روشنفکران فارس و جوانان آنان) اینگونه نیستند. آنها آن تاریخ ۵۰۰ ساله کسروی را هم نخواندهاند. بنابراین، تصور آنها این است این بحث قومیت در ایران چیز مندرآوردی است و بهشدت از آن هراسناک و بیمناک هستند. آنها به به آن تصویر ازلی و غیر تاریخی که به یک ایدئولوژی خطرناک بدل شده است ایمانی سخت آورده اند و به تیغهای خطرناکی بدل شدهاند که امکان هرگونه بحثی در باب آینده ایران را غیرممکن می سازند. در این حوزه حتی فرق بسیاری است میان نسلی که انقلاب ۵۷ را تجربه کرده است و این نسل جدید. چون بخشی از انقلابیون ۵۷ مجبور شدند به پیرامون بروند و ببینند یا حداقل بخوانند. اینها این تجربه را هم ندارند.
مرکز هنوز باور نمی کند پروژه ناسیونالیسم قومی-مذهبی در عمل شکست خورده است. متوجه نیستند که این یعنی چه؟ بنابراین هنوز اصرار بر آن پروژه ناسیونالیسم قومی دارند. یک دلیل نیز این است که آنها جایگزینی برای آن پروژه ناسیونالیستی قومی و مذهبی ندارند و بر عنصر زمان شرط بسته اند: اینکه با گذشت زمان پیرامون مضمحل می شود و پروژه بر زمین مانده به نتیجه می رسد. تا این امید وجود دارد امکان گفتگو نیز وجود ندارد. اما این عدم پذیرش شکست و این امید بی حاصل برای آینده ایران خطرناک است.
مهمتر اینکه، باید متوجه باشیم نادیده گرفتن بحث روابط اتنیکی به ما اجازه فهم درست از رخدادها را نمیدهد. همان مثال بندر لنگه که به آن اشاره کردم یک نمونه است. اما فقط آن نیست. به این سؤال ها فکر کنید: چرا جنبش ژینا خورد؟ چرا جنبش سبز در مرکز محصور ماند و پیرامون همراهی نکرد؟ چرا نباید مانند دیگر کشورهای توسعهیافته شهرهای بندری ما ثروتمند باشند و چرا در عوض شهرهای کویری ثروتمند و آباد شدهاند و شهرهای مرزی فقیر؟ چرا مشکل آب و محیطزیست داریم؟ بخش جدی از پاسخ به همه این سؤال ها روابط قومیتی است و سکوت و مغفول نگاهداشتن این موضوع تنها به تئوریهای معوج و بهدردنخور منجر میشوند که نه کارایی دارند نه از دل آنها راه حل در می آید.
امیدوارم، با درک این نکته ها، و به جای این اصرار خطرناک، خود روشنفکران خردورز و منصف گام گفتوگو درباره «ایرانی دیگر» را بردارند، ایرانی که در آن «برابری» جای «تبعیض و غرور قومی» را بگیرد.
مصاحبه کامل در لینک های زیر:
https://telegra.ph/radiozamaneh-08-05https://www.radiozamaneh.com/829138/?tg_rhash=0ceb6994783a68🆔@adagha