📚 بارون درخت نشین
نوشته ایتالو کالوینو/ترجمه مهدی سحابی/نشر نگاه
بارون درختنشین، روایتی است از پسر نوجوانی به نام کوزیمو که پس از یک دعوای خانوادگی تصمیم میگیرد ادامه زندگیاش را بر فراز درختان بگذراند و قسم میخورد که پایش هرگز دوباره به زمین نخواهد رسید. (قسمی که تا آخر عمر، سرسختانه به آن وفادار میماند.) روایتی عجیب و در عین حال شیرین.
بارون درختنشین مدحیهای در باب تنهایی است. نوع خاصی از تنهایی که به انزوا نمیانجامد؛ بلکه برعکس با حضوری موثر در جامعه همراه است. اما آنچه این حضور را متمایز میکند پوزخند زدن به سنن دست و پاگیر و برخی هنجار و ناهنجارهای بیپایه و اساس جامعه است. در نگاه من درختنشینی کوزیمو را میتوان دهنکجی او به نظام اجتماعی دانست، گرچه او خود را از جامعه جدا نمیکند. با اینهمه انگیزه و نیت کوزیمو از درختنشینی در قسمت اعظم کتاب اندکی مبهم به نظر میرسد. همانطور که راوی داستان (برادر کوزیمو) میگوید:«حقیقتی که او جستجو میکرد از تیره دیگری بود، حقیقتی یکپارچه بود که نمیشد آن را با واژهها بیان کرد بلکه باید با آن و در درون آن زندگی میکردی. همانگونه که او زیست. تا دم مرگش سرسختانه به خویش وفادار ماند و تنها به این وسیله بود که توانست به ما درسی بیاموزد. »
شخصیت "جووانی خلنگ"، شخصیت مورد علاقه من در تمام کتاب بود. راهزن سرشناسی که کتاب خواندن را دوست دارد و پس از آشنایی با کوزیمو و قرض کردن کتاب از او علاقهاش به ادبیات و دانش به حدی میرسد که راهزنی را رها میکند و گوشهای به کتاب خواندن مشغول میشود. جوشش احساسات و علاقه او نسبت به چیز شگفتانگیز و خارقالعادهای به نام "کتاب" و تغییری که مواجهه با ادبیات میتواند در شخصیت آدمی ایجاد کند برایم کاملا قابل درک است.
حکایت عشق نیز در "بارون درختنشین" عجیب و در عین حال زیباست. گرچه شخصیت ویولتا (معشوقه کوزیمو) از آن گونه شخصیتهاست که درک رفتارش و همذاتپنداری با او حداقل برای من، غالبا سخت است. در قسمتی از کتاب ویولتا از کوزیمو میپرسد: «فکر نمیکنی عشق باید به معنی از خودگذشتگی مطلق باشد؟ بعنی که آدم باید خودش را به حساب نیاورد؟» و کوزیمو پاسخ میدهد: «عشق فقط زمانی رخ میدهد که آدم خودش باشد. با همه نیرویش». دیدگاه من به دیدگاه کوزیمو نزدیکتر است. هر چند عشق همیشه تغییر میآفریند، اما گمان میکنم عشق حقیقی نباید تمام هویت انسان را به یغما ببرد. بلکه باید جرئت تازهای به تو بدهد برای اینکه خودت باشی؛ هر چند مدت زمان این تجربه، اندک باشد.
در نهایت، "بارون درختنشین" را دوست داشتم چون شاعرانه است و زندگی شاعرانه را میستاید. چون به ادبیات ارادت دارد و به معجزه کلمات، باور. چون شخصیتهای عجیب و به یادماندنی میآفریند. چون بوی سبزهزار میدهد و خواندنش حس و حال خوردن گردوی تازه زیر سایه درخت گردوی تناوری را دارد که سایه مطبوعش روح طبیعت را به تو یادآوری میکند.
اگر به دنبال روایتی دلچسب هستید که در عین حال حرفهای مهمی برای گفتن داشته باشد بارون درختنشین انتخاب مناسبی خواهد بود.
✍ نگار باقری
#معرفی_کتاب
@adabi_sbu