اگر بخواهیم نمونه هایی در مورد تأویل و تفسیر کتاب های مقدس ارائه کنیم شاید برای ما متونی که هم دسترسی به آن ها ساده تر و هم آشنایی با مباحث بنیادین آن ها بیشتر است تأویل و تفسیر هایی باشند که از قرآن مجید در طول سدهها نوشته و شماری از آنها منتشر شدهاند. در این مورد حجم عظیمی از تأویلهای گوناگون از سوی مذاهب و فرقههای گوناگون جهان اسلام در سدههای طولانی فراهم آمدند. همچنین کتابهایی در شرح و توضیح معنای تأویل و تفسیر نوشته شدند که امروز راهنماهای خوبی در فهم هرمنوتیک قرآنی محسوب میشوند. به عنوان نمونه میتوان کتاب مفاتیح الغیب نوشته ملاصدرا را نام برد که از زاویه خاص یعنی از نگاه یک فیلسوف و یزدانشناس شیعه، حدود سیصد سال پیش به زبان عربی نوشته شده و خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است.
دسته دیگر از متون، متنهای نظری و فلسفیای هستند که به اصل مسئله تأویل پرداختهاند و در آنها نظریهای درباره تأویل ارائه شده، یا حرکتی فکری و نظری در آن جهت آغاز شده است. شاید قدیمیترین نمونه چنین متونی مکالمه ایون نوشته افلاطون باشد. در این مکالمه، سقراط با ایون یکی از راویان و شارحان شعرهای هومر، درباره کار او گفتگو و نظریه ای در باب تأویل ارائه می کند (در جهان اسلام عالمیان دینی جهت کشف معانی متون مقدس و تفسیر آن ها رویکردهایی از جمله تهذیب و تزکیه نفوس را پیشنهاد می دادند. هرمنوتیک یا همان تأویل، در اسلام گرچه به گونه مستقلی مطرح نشد، اما مورد غفلت نبوده است.
اندیشمندان علوم قرآنی و اصولی در آثار خود جهت دستیابی به اهداف فقهی و تفسیری به مباحثی از جمله علم تفسیر و تفاوت آن با تأویل، روش ها و مناهج تفسیری و انواع تفسیرنقلی رمزی، اشاری، شهودی، عقلی و اجتهادی، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر به رأی و مباحث الفاظ همچون علم به وضع، انواع دلالت های تصویری، تصدیقی اولی و تصدیقی ثانوی، کشف مراد مولف و متکلم و مسئله «ظهور» و غیره پرداختند. اصطلاحات هرمنوتیک و تأویل معنای نزدیک به هم دارند و در یک مفهوم با هم مشترک هستند و آن لزوم برگرفتن حجب از متون اعم از متون قدسی و غیرقدسی و کشف و ظهور آن هاست. در نهایت کلام ، هرمنوتیک، تفسیر و تأویل گام بلند انسان برای رفع و دفع چالش های حاکم میان برداشت های خود با مفاهیم قدسی و امور دینی است.
تصادف مصاحبت حضرت موسی و حضرت خضر در یک سفر پیش می آید. هر دو مرد خدا هستند. یکی پیغمبر الهی و یکی ولی الهی. حضرت موسی از خضر درخواست می کند که من هم همراه شما بیاییم، تا چیزی یاد بگیرم و به علم تأویل آگاه شوم. {علی ان تعلمن من تأویل الاحادیث} حضرت خضر فرمود: خیلی خوب بیا. اما یک شرط دارد. موسی گفت شرطش چیست؟ خضر گفت: هر چیزی دیدی هیچ از من مپرس. شاید تحمل آن برای تو مشکل باشد. اما تحمل کن. خضر نیز پذیرفت. در این سفر طولانی دو و سه واقعه اتفاق می افتد. یکی اینکه حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد. حضرت موسی دید که الان آب وارد کشتی می شود و سرنشینان کشتی را غرق می کند. دیگر تحمل نکرد و به خضر گفت: این چه کاری بود که می کنی؟ خضر به او گفت: نگفتم که سئوال نکن. موسی گفت: ببخشید دیگر سئوال نمی کنم. بعد از آن دیواری را در وسط بیابانی خراب کرد، و در گرمایی هوا، گل ساخت و دیوار را از نو ساخت. موسی که حوصله اش سررفته بود گفت: چرا این کار کردی؟ و در نهایت کشیده به گوش جوانی زد و آن جوان مرد. بعد از قضیه سوم، حضرت خضر به موسی فرمود: {هذا فراق بینی و بینک}