View in Telegram
خاطراتی از بهمن‌بیگی قسمت پنجم نسخه دوم این نامه را، که در میان اسناد پدرم بود، در فروردین ۱۳۸۸ برای آقای بهمن‌بیگی فرستادم. با بزرگواری یادداشت زیر را ارسال کرد: جناب آقای عبدالله خان شهبازی نامه‌ای به خط ابوی بزرگوارت به دستم رسید. از خط زیبا و مطالب محبت‌آمیزش لذت بردم. نامه را فوری، با آن‌که در بستر بیماری هستم، جواب دادم تا گمان نرود با کسی مشورتی کرده‌ام. بنده نزدیک به نیم قرن است که شاهد احوال فارس و عشایر فارس می‌باشم. شهبازی‌ها را، پدر و پسر را، مردمان شجاعی می‌دانم و در همه جا ستوده‌ام. وضع جغرافیایی سُرخی کوهمره به آسانی اجازه می‌داد با قوی‌ترین خوانین و طوایف تا این حدود شجاعانه رفتار کند. پدرم نسبت به پدرتان احترام خاص داشت. در سال‌های شکست مرحوم دکتر مصدق وضع من طوری بود که نمی‌توانستم مطیع خان‌های مقتدر ایل باشم. وضعم اجازه مخالفت هم نمی‌داد. ناچار شدم که کسان خود و طایفه کوچک خود را به طایفه فارسیمدان برسانم. ضروری بود که حبیب خان شهبازی و طایفه‌اش کمکم کنند و از طریق کوهمره حمایت و اجازه عبور دهد. این حمایت به عمل آمد. ممنونم. تماس بعدی من با حضرت ابوی کسب اجازه و جلب حمایت ایشان بود در ایجاد مدارس عشایری. شمار معلمان کوهمره به صدها رسید. عده‌ای از آنان مأمور باسواد کردن گروهی از بختیاری‌ها شدند. معلمان کوهمره غیرتمند، تیزهوش و موفق بودند. بیش از این نمی‌نویسم. ارادت داشته‌ام و دارم. محمد بهمن‌بیگی شیراز، ١۶/ ١/ ٨٨ @abdollahshahbazi
Telegram Center
Telegram Center
Channel