خاطراتی از بهمنبیگی
قسمت چهارم
معهذا، تعلیمات عشایری به شکل نوین و سازمانیافته و مبتنی بر حمایت و بودجه دولت مرکزی از سال ۱۳۳۰، از زمان دولت دکتر محمد مصدق، آغاز شد و بهمنبیگی در سال ۱۳۳۱ اولین سیاه چادر خود را، به عنوان مدرسه سیار عشایری، به پا کرد. او مدیری توانا بود که تا بهمن ۱۳۵۷ زندگی خود را وقف آموزش عشایر نمود و از کیاست و سیاست خویش برای جلب توجه مقامات بلندپایه به این امر بهره برد. بدینسان، نام محمد بهمنبیگی به عنوان «بنیانگذار آموزش عشایری سازمانیافته» و به عبارت بهتر «پدر آموزش عشایری ایران» در تاریخ به ثبت رسید.
در میان اسناد بازمانده از پدرم دو نامه یافتم. یکی به دوران اقتدار او تعلق دارد زمانی که کلانتر کوهمره سُرخی است. در این نامه، به تاریخ اوّل خرداد ۱۳۳۸، پدرم از بهمنبیگی، که در آن زمان هنوز مدیرکل تعلیمات عشایری فارس بود نه ایران، درخواست اعزام تعداد بیشتری معلم به میان عشایر سُرخی کرده و از برخی نارساییها در این زمینه گله نموده است.
۳۸/ ۳/ ۱
ریاست محترم تعلیمات عشایری فارس
محترماً به عرض میرساند:
عشایر سُرخی که دارای پانزده هزار نفر جمعیت دارد فقط دارای دو نفر آموزگار و مدیر دبستان عشایری خواهد بود، یک نفر آنان موقتاً در دهات سیاخ مشغول انجام وظیفه است. علیهذا به مدیر دبستان سیاخ گفته شد که به مأموریت اصلی خود آمده و در ایلات و عشایر سُرخی مشغول انجام وظیفه گردد. متأسفانه بهواسطه نداشتن چادر از حرکت به احشام عشایر خودداری و حضور خود را در طوایف سُرخی موکول به داشتن چادر میداند. بنابراین متمنی است مقرر فرمایند اولاً اقلاً دو نفر آموزگار دیگر به این عشایر اعزام، در ثانی برای هر دبستان اقلاً یک چادر مرحمت فرمایند.
رونوشت برای استحضار تیمسار فرماندهی معظم سپاه 5 تقدیم و استدعا دارد در مورد دو نفر آموزگار و دادن چادر به آموزگاران مربوطه اوامر مخصوص صادر فرمایند.
با تقدیم احترام [امضاء: حبیبالله شهبازی]
دوّمین نامه متعلق به زمانی است که پدرم در زندان است و در دادگاه ویژه زمان جنگ شیراز به مرگ محکوم شده. تیمسار اردوبادی، بازرس ویژه اعزامی شاه، در شیراز حضور دارد. پدرم خواستار کمک بهمنبیگی است به خانوادهاش.
۴۲/ ۹/ ۱۸
جناب آقای محمد خان بهمنبیگی
دوست بزرگوارم تصدقت جانم
از خداوند توانا سلامت و سعادت وجود عزیزت را مسئلت مینماید و آرزومندم همیشه اوقات قرین حداعلای موفقیت و کامیابی و ترقیات روزافزون باشید. در این گرفتاری غیرمنتظره از دوستان وفادار و صمیمی و آنهایی که در مواقع عادی دم از غیرت و مردانگی میزدند همه چیز دیدیم و فهمیدیم. خلاصه اگر مفهوم مردانگی و دوستی و رفاقت این باشد باید به فکر تغییر واژه [بود] و کلمات دیگری را انتخاب کرد. مثلاً باید در جلوی تمام این اسمها یک کلمه "نا" اضافه نمود مثل نادوست، نارفاقت، نامرد و الی آخر. بهرجهت، منظور از ذکر این عرایض معرفی دوستان امروزی میباشد.
از هر کس علاقه و محبت جنابعالی را میشنوم. البته از یک شخصیت ممتاز عشایری جز این نباید انتظار داشت با اینکه رشته دوستی و ارادت من با جنابعالی بهطور متوسط بوده و با یکدیگر مانند سایر رفقا دوستان بهقول امروزیها جون جونی نبوده، اینک در عمل مشاهده میشود بیش از انتظارم عنایت و بزرگواری فرمودهاید. امیدوار به خداوند هستم روزی برسد که فدوی موفق باشم متقابلاً جبران نمایم. اینک هم از حضور انورت استدعا مینمایم نظر عنایت و محبت تیمسار محبوب سرتیپ اردوبادی و جناب آقای سرهنگ جباری درباره خانواده و کسان فدوی جلب فرمائید که در مواقع مراجعات و کاری داشته باشند با نهایت لطف و بزرگواری ترتیب اثر بدهند. بهطور کلی از آن وجود عزیز امید و انتظار همه نوع محبت و مساعدت درباره خانواده و کودکان خردسال و کسانم خواهم داشت. سروران عشایری خود را عموماً سلام تقدیم میدارم.
با تقدیم احترام
حبیبالله شهبازی
@abdollahshahbazi