رو به روی خوابگاه یه سری خونه های قدیمی بود که خانواده های فقیر با اوضاع بدی توش زندگی میکردند. مصطفی من رو برد و اونا رو بهم نشون داد و گفت ببین اینا چطور زندگی میکنن و
ما ازشون غافلیم....
مصطفی چند وقتی بود که
بهشون سر میزد و برنج و روغن براشون می خرید. وقتی هم که خودش نمی تونست بهشون کمک کنه چند تا از بچه ها رو میبرد تا به اونا کمک کنند.
📝 خاطره ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن
📚 یادگاران ۲۲ "کتاب احمدی روشن"
#خاکریز_خاطرات
📡@Zarabaniums