امیرخسرو دهلوی در مطلع الانوار داستان شبانی را نقل کرده که شیر بز میفروخت و برای بیشتر شدن درآمدش به ظرف شیر، آب میافزود. ولی ناگاه سیل آمد و همه گله را بُرد.
روزی که آن کوه به صحرای خاک
سیل درآمد رمه را برد پاک
شبان بیچاره شد. پرسید چرا چنین بلایی سرم آمده. روشنضمیری به او گفت:
کان همه آب تو که در شیر بود
شد همه سیل و رمه را در ربود
این سیل، جمع همان آبهایی بود که در شیر میریختی...
کسی چه میداند؛ اهل معنا باطن امور را میبینند. ما که نمیبینیم، همین میدانیم که خداوند حکیم است. اگر کسی بتدریج با ذره ذرهی مالش یا زبانش و یا حتی سکوتش جان و مال و آرامش کسی را بسوزاند، شاید روزی آتشی درگیرد و هستیاش بسوزاند.
هرچند که در معارف ما اینطور نیست که همیشه مکافات اعمال در این دنیا باشد. والعاقبة للمتقين
➕️ @yaminpour