جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۴ (کتاب شنیداری)آن صبح پنجشنبه، ۲۸ اکتبر ۱۹۹۳، قاضیها از رختکنشان گذشتند و به سوی جایگاه داوری رفتند. همه بپاخاستند. کوبش، سرپرست هیئت دادرسان، در وسط نشست و دستیار و منشیاش در دو سوی او جای گرفتند.
دستگاه دادگستری آلمان نهادی سختگیر بود که از حاشیه و پیرایه میپرهیخت. کسانی را که به دنبال آوازه و افتخار بودند نومید میکرد و تنها فروتنی و سختکوشی را پاداش میداد. دادرسان چون در انتصابشان ملاحظات سیاسی نقشی نداشت، از نفوذهای بیرونی هم کمتر آسیب میدیدند. قاضی بودن حرفهای بود که پس از به پایان بردن رشتهی حقوق برگزیده بودند. ارزیابی آنها از سوی همتایانشان انجام میگرفت و پیشرفتشان در گرو شایستگی آنها بود که برپایهی معیارهای استوار شده از سوی همان همتایان سنجیده میشد. دادرس شدن در گمنامیاش به کشیشی میمانست، و در خشکنهادیاش به نظامیگری.
هیئت منصفه جایی در دادگاهِ قاضی کوبش نداشت. سرنوشت دادرسی به گردهمآیی اتفاقی چند ناخبره گره نخورده بود. بیم آن نیز نبود که تصمیمگیری درباره پرونده به دوش کسانی باشد که توانایی دریافت و ارزیابی دادهها را بهدرستی ندارند. هیچ چیزی نمیتوانست یک گروه کارآشنا را سردرگم کند یا به اشتباه بیندازد. در نتیجه، هیچ مدرکی کنار گذاشته نمیشد. پنج قاضی که آن روز صبح به دادگاه درآمدند برای بازی کردن نقش داور میان دو گروه هماورد نیامده بودند. جایی که دادستان بازرسی بیطرف است، هماوردی میان دو دسته بیجاست. این دادرسان در هفتههای گذشته پرونده را با دقت خوانده بودند و حال برای طرح کردن پرسشهایشان آمده بودند، تا در پایان حکم نهایی را صادر کنند. آنها رسیدگی به پرونده را نه به شیوهی دادرسیهای معمول، بلکه به روانی یک گفتوگو پیش میبردند. به میان حرف هم پریدن و درخواست بازرسیدگی، حتی از سوی متهمان، که در دادرسیهای دیگر ناسزا شمرده میشوند، در دادگاهی که کوبش و گروهش میگرداندند، تا آنجا که میشد روا بود.
هنگامی که همه در جای خود نشستند، سردادرس روندی را که در هر نشست دنبال میکرد، انجام داد. به سمت میکروفوناش خم شد و اعلام کرد: "امروز ما رسیدگی به پرونده شماره 2StE2/93 را آغاز میکنیم."
سایتیوتیوبکستباکسساندکلادنوشتاری#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا @tavaana@Tavaana_TavaanaTech