View in Telegram
به مناسبت یک مهر دیگری که گذشت و هنوز هم خیلی از فرزندان ایران محروم از حق تحصیل به زبان مادری‌شان هستند تصمیم گرفتم تا این جستار برق‌آسا نوشته‌ی فابیو مورابیتو را به اشتراک بگذارم. جستاری از کتاب «به زبان مادری گریه می‌کنم» که با ترجمه‌ی الهام شوشتری‌زاده توسط نشر اطراف در سال 1402 منتشر شد. مورابیتو در این جستار از زاویه‌ی دید متفاوتی به زبان مادری و ارتباط با آن جهان معنایی نویسنده می‌پردازد. مشابه چنین نگاهی را می‌توان در ژولیا کریستوا که عقیده دارد نوشتن بدون نوعی تبعید غیرممکن است یا در نزد فرانتس کافکا که از چهار امر محال زبانی نام می‌برد: امر محال ننوشتن، امر محال نوشتن به آلمانی و امر محال نوشتن به زبانی دیگر و بالاخره امر محال نوشتن نام می‌برد هم دید. این جستار برایم یادآور این تعبیر محمود درویش بود که چنین نویسندگان و شاعرانی به دو زبان خواب خواهند دید و دو نام خواهند داشت! نویسندگانی که به تعبیر تئودور آدورنو از زبان‌شان سلب مالکیت شده و به قول دوراس و براهنی در کوری می‌نویسند. ◀️ اگر حوصله کردید این جستار طولانی‌تر فابیو مورابیتو با عنوان نویسنده و زبان مادری را هم بخوانید 🖋زبان مادری نویسنده: فابیو مورابیتو / مترجم: الهام شوشتری‌زاده وضعیت بغرنجی است. وقتی خیال می‌کنی بالاخره از بند کلمه‌ها، از پیچ‌وخم دستور زبان، و از اصطلاحات ترجمه‌نشدنی به زبان‌های دیگر خلاص شده‌ای و پس از سال‌ها حرف زدن، خواب دیدن، عشق ورزیدن و فحش دادن به زبان دیگر، خودت را از بند زبان مادری رهانده‌ای، ناگهان می‌بینی زبان قدیمی‌ات ناپدید نشده بلکه- درست مثل آن رسوب املاح دریا که به بدن نهنگ می‌چسبند و توده‌هایی بزرگ می‌سازند- به نواحی خاصی از وجودت محدود شده. یکی از نواحی‌ای که زبان قدیمی در آن بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. ما در فضایی منتزع از زبان گریه نمی‌کنیم. گریه ما درون زبانی مشخص رخ می‌دهد و به‌خاطر همین است که خیلی از آدم‌هایی که زبان دومی برگزیده‌اند هنگام گریه احساس می‌کنند هنوز به زبان اول‌شان می‌گریند. در نتیجه علاوه بر دردی که به گریه‌شان انداخته، غصه‌‌ی دیگری هم به جان‌شان می‌‎افتد؛ غصه‌ی این‌که نتوانسته‌اند خود را گریه قدیمی، از زبان قدیمی، برهانند و هنوز به زبان مادری‌شان زندگی می‌کنند و حرف می‌زنند. چنین کشفی اصلاً خوشایند نیست، مخصوصاً برای آن‌هایی که به زبان دوم‌شان کتاب نوشته‌اند چون این‌جور آدم‌ها می‌ترسند دیر یا زود کسی بیاید و پوسته‌ی نازکشان را پاره کند و به همه نشان بدهد زیر آن‌چه نوشته‌اند وضعیتی بغرنج نهفته است: زبانی دور، گریه‌ای قدیمی. می‌ترسند کسی بیاید و متهم‌شان کند که به جز انتقال واژه‌ها از زبان اول به زبان دوم کاری نکرده‌اند و همه چیز نمایش و تظاهر بوده. پس بیگانه‌ترین بیگانه کسی است که به زبانی دیگر می‌نویسد چون بیگانگی او مضاعف است: بیگانگی ناشی از نوشتن (که خیانتی است به جهان) و بیگانگی ناشی از نوشتن به زبانی که زبان مادری‌اش نیست (که خیانتی است به کلام) . اما شاید تنها راه رستگاری ممکن، تنها بخشش و عفو متصور برای گناه کناره‌گیری نویسنده از جهان و از کلام، در همین خیانت به زبان رگ و ریشه باشد. چون خوب که نگاه کنی، می‌بینی نویسنده به برکت همین خیانت است که نویسنده می‌شود. او از زبان مادری‌اش فاصله می‌گیرد و زبانی را می‌پذیرد که زبان خودش نیست: زبانی بیگانه، زبانی بدون اشک. او از زبان مادری‌اش دست می‌شوید تا از گریه دست شسته باشد و از گریه دست می‌شوید چون فقط وقتی گریه را بس کنی، می‌توانی بنویسی. @Sociogram2023
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily