ریاضی وعلوم طبیعی که فلسفه مدرن میخواهد بنیاد عقل را برآن بنا نهد تنها یک بازی زبانی هستندکه ازقواعد خاص خود بهره میگیرند وهیچ مزیتی بربازیها و زبانهای دیگرندارند.
«هویت فردی در میان انبوهی از بازی های زبانی که دیگر از فراروایت یکسانی پیروی نمی کنند از هم می پاشد. به نظر می رسد که سوژه اجتماعی خود در پراکندگی بازی های زبانی تحلیل می رود. پیوند اجتماعی زبانی است اما از رشته واحدی بافته نشده و مانند پارچه ای ست که با درهم تنیدن دست کم دو و در واقع تعداد نامعینی بازی زبانی که از قواعد متفاوتی پیروی می کنند بافته شده است. با نابودی کلان روایت ها دیگر هویت واحدی برای سوژه یا جامعه وجود ندارد و در عوض افراد، تبدیل می شوند به نقطه های برخورد دسته ای از قواعد اخلاقی و سیاسی متضاد با یکدیگر و در نتیجه پیوند اجتماعی از هم می گسلد.»
«هویت فردی در میان انبوهی از بازی های زبانی که دیگر از فراروایت یکسانی پیروی نمی کنند از هم می پاشد. به نظر می رسد که سوژه اجتماعی خود در پراکندگی بازی های زبانی تحلیل می رود. پیوند اجتماعی زبانی است اما از رشته واحدی بافته نشده و مانند پارچه ای ست که با درهم تنیدن دست کم دو و در واقع تعداد نامعینی بازی زبانی که از قواعد متفاوتی پیروی می کنند بافته شده است. با نابودی کلان روایت ها دیگر هویت واحدی برای سوژه یا جامعه وجود ندارد و در عوض افراد، تبدیل می شوند به نقطه های برخورد دسته ای از قواعد اخلاقی و سیاسی متضاد با یکدیگر و در نتیجه پیوند اجتماعی از هم می گسلد.»
#ليوتار از وضعيت دانش در زندگي امروزي انتقاد کرده و گفته است: دانش به #فراروايت هايي متکي است که آن فراروايت ها دانش نيستند. وي فناوري را نه برخاسته از عدالت و درستي، بلکه برخاسته از کارآمدي دانسته و به شدت آن را نقد کرده است. از نظر ليوتار، هدف علم و دانش جستجو براي وفاق و هم رايي نيست، بلکه براي نا استواري و تزلزل هاست. هدف رسيدن به توافق نيست، بلکه از درون تحليل بردن همان چهارچوبي است که در آن علم معمولي پيشين هدايت گرديده است... @SocialSciences1 #ژان_فرانسوا_لیوتار #وضعیت_پست_مدرن
از دیدگاه #لیوتار،همچنان که دانش مدرن با #فرروایت_ها همسانی دارد، دانش #پس_مدرن مستلزم طرد چنین #ابرروایت_هایی است. به گفته #لیوتار، به بیانی بسیار ساده، من _پس_مدرن را با ناباوری به #فرروایت_ها تعریف می کنم (1984). او با بیانی تندتر می گوید به جنگ تمامیت برویم... بیایید تفاوت ها را فعال سازیم(1984). در واقع نظریه ی اجتماعی #پس_مدرن به تجلیل انواع دیدگاه های نظری متفاوت می پردازد: دانش پس مدرن صرفا ابزاری برای مرجعیت ها نیست؛ این دانش حساسیت ما را نسبت به تفاوت ها می زداید و تحمل ما را نسبت به مقایسه ناپذیری بالا می برد(لیوتار،1984).از این جهات، جامعه شناسی به فراسوی دوره ی مدرن،یعنی به دوره ی #پس_مدرن انتقال یافته و در جستجوی انواع ترکیب های خاص تر است. از نظر فریزر و نیکولسون، #لیوتار#روایت[های] نسبتا کوچک و موضعی شده را بر #فراروایت ها یا #ابرروایت_های مدرنیته ترجیح می دهد(1988).
ما در جهانی به سر می بریم که در آن رسانه ها، سبک های جدید، مدها و تصاویر، اهمیتی فزاینده دارند. نتیجه، فرهنگی است که وجه بارزش، سطحی بودنی است که در آن، تولیدات بی وقفه جانشین هم می شوند؛ و رفتن به دنبال سبک های پوچ، جای جست و جو در پی اصالت، تاریخ و روایت را گرفته است.
وضعیت پست مدرن، استدلال می کند که ماهیت و موقعیت دانش تغییر یافته است. عصر صنعتی– که با تولید انبوه، پژوهش علمی و ایده آل های روشنگری عقلانیت و پیشرفت مشخص می شود- به پایان رسیده است. ما هم اینک در وضعیت جدیدی زندگی می کنیم که لیوتار آن را پست مدرن می نامد، و در این وضعیت فناوری اطلاعات، حاکم بوده و بر کارآمدی و ارزش های عملگرایانه تاکید می گردد. علوم، تحول یافته و در عرصه های متناقضی پراکنده شده اند و دانشمندان دیگر به یک زبان مشابه سخن نمی گویند. علاوه براین، برخلاف ماهیت عینی تبیین و رویه علمی، یک سری از کلان روایت یا فراروایت ها که وجود علم را توجیه می کنند، پایه های آن را نیز تشکیل می دهند. این فراروایت ها همان باورهای مدرن به پیشرفت هستند که عقل را به عنوان نوید بخش شادکامی، رفاه و آزادی می دانند. لیوتار استدلال می کند که ما دیگر به این توجیهات باور نداریم. علم نیز فقط به یک سری از بازی های زبانی تبدیل گشته است.