زندگی به سبک شهدا
#کلاه_سبز_کجش
Channel
@Shohada72_313
Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال:
@shohada72_313
ارتباط بامدیرکانال:
@Ahmadgholamii
ادمین تبادلات:
@faramarzaghaei
کانال مادرسروش:
http://sapp.ir/shohada72_313
کانال مادر ایتا:
eitaa.com/shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
زندگی به سبک شهدا
زندگی به سبک شهدا
"رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
✍
#قسمت
2⃣
3⃣
صدرا: #نه؛؛؛ گفتم شبیه، در #اجباری بودن. میدونی #برادرم_مُرده..؟ ارمیا: آره، صبح گفتی..! صدرا #سرگذشتش را تعریف کرد: _رها از #جنس_من نیست؛ شبیه #آیه_خانومه ... من و تو خیلی شبیه هم هستیم، نمیدونم خدا چه…
"رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
✍
#قسمت3
⃣
3⃣
#اذان
که گفتند،
#حاج_علی
در
#سجده_هق_هق
میکرد. نماز صبح که خواندند، چشمها سنگین شد
و کسی
#نگاه_خیره
مانده به پنجره
#زنی
که
#قلبش_درد_داشت
را ندید..!
#سید_مهدی
: سربلند کن
#بانو
..! این همه صبر کردم تا
#م
َحرمم بشی،
این همه سال
#نگاه_دزدیدم
که
#پاکی_عشقم
به گناه یه نگاه ِگره نخوره،
حالا
#نگاه_نگیرکه
دیگه طاقت این
#خانومیتو
ندارم
#بانو
..!
#چشماتو
از من نگیر
#بانو
..! همیشه
#نگاهتو
بده به نگاه من..!
آیه که سر بلند کرد،
#سید_مهدی
نفس گرفت:
_خیلی ساله که
#منتظر
این لحظه ام که
#بانوی_قصهام
بشی...
که
#بزرگ
بشی
#بانو
..! که بیام
#خواستگاریت
..! نمیدونی چقدر
#سخت
بود که صبر کنم...
که
#دلم_بلرزه
و بترسه که کسی زودتر از من نیاد وببردت...
که کسی بله رو ازت نگیره و
دست من از
#دامنت
باز بمونه
#بانو
..!
#آیه_دلبری
کرد:
_دلم خیلی
#سال_پیش
لرزید، برای یه پسر که یه روز با
#لباس_نظامی
اومد
تو کوچه...
#دلم_لرزید
برای قدمهای
#محکمش
،
قدمهایی که
#سبک_و_بیصدا
بود... دلم لرزید برای
#چشمای
خستهاش،
#چشمایی
که
#نجیب
بود و نگاه
#میدزدید
از من..!
#سید_مهدی
: آخ
#بانو
...
#بانو
...
#بانو
..!
نگو که خستگی من با دیدن
#دختر_حاجی
به در میشد، که امید من اون
#دختر_حاجی
بود..!
به امید دیدن تو هر
#هفته_میومدم
تا
#قم
که نفس بکشم توی اون کوچه...
آیه ریز خندید..!
#آه_کشید
..!
#جایت_خالی_است_م
َرد...
🥺
روز بعد، همه رفتند و رها ماند. سوم و هفتم را که گرفتند،
باز هم همکاران
#سید_مهدی
خود را رساندند.
ارمیا اینبار با
#همکارانش
آمده بود.
با آن
#لباسها
و
#کلاه_سبز_کجش
..
حاج علی
#متعجب
به ارمیا و یوسف و
مسیح نگاه میکرد:
نمی دونستم
#همکار_سید_مهدی
هستین..!
ارمیا: ما هم تا موقع
#تشییع
نمیدونستیم..!
ارمیا از همیشه آرامتر بود... از همیشه ساکت تر..! این یوسف و مسیح رامیترساند.
#ارمیای
این
#روزها
، با همیشه
#فرق
داشت.
***
حاج علی
#چهار_پاکت
مقابل آیه گذاشت. مراسم
#هفتم
به پایان رسیده بود و پدر و دختر در خانه تنها بودند.
رها هم با صدرا به
#تهران
بازگشته بودند.
#حاج
علی: امانتی های
#سید_مهدی
، صحیح و سالم
#تحویل_شما
..!
#آیه
نگاه به
#پاکتها
انداخت. دست خط زیبای
#سید_مهدی
بود:
"برای
#بانوی_صبورم
"
پاکت را باز کرد.....
🌷
نویسنده:
#سنیه_منصوری
#ادامه_دارد
......
👇
👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡
@shohada72_313