🍀 شعرانه 🍀

#محمدرضا_عبدالملکیان
Канал
Логотип телеграм канала 🍀 شعرانه 🍀
@Sherane_poemПродвигать
318
подписчиков
3,54 тыс.
фото
128
видео
5
ссылок
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
و شایسته این نیست که باران ببارد
و در پیشوازش دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبت، دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم
ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر
به کتفم نرویید
کجا بودم ای عشق؟
چرا چتر بر سر گرفتم؟
چرا ریشه های عطشناک احساس خود را
به باران نگفتم؟
چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟
ببخشای ای عشق
ببخشای بر من اگر ارغوان را ندانسته چیدم
اگر روی لبخند یک بوته، آتش گشودم
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفس گیر آهو
به چشمم نیامد
 
ببخشای بر من که هرگز ندیدم
نگاه نسیمی مرا بشکفاند
و شعر شگرف شهابی به اوجم کشاند
و هرگز نرفتم که خود را به دریا بگویم
و از باور ریشه ی مهربانی برویم
 
کجا بودم ای عشق؟
چرا روشنی را ندیدم؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی
دلم را نلرزاند؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر
در شعر من بی طرف ماند؟
 
چرا در شب یک حضور و حماسه
که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت
دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟
و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ
جوشید و پیوست با خون خورشید؟

#محمدرضا_عبدالملکیان
@Sherane_poem
دلِ روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می‌توانی

صدا کن مرا از صدف‌های سرشارِ باران
صدا کن مرا از گلوگاهِ سبزِ شکفتن
صدایم کن از خلوتِ خاطراتِ پرستو 

دلِ روشنی دارم ای عشق
دلِ روشنم را صدا کن
به سمتِ سحرگاهِ خورشید...

#محمدرضا_عبدالملکیان

@Sherane_poem
Audio
#یک_فنجان_آرامش
#دکلمه

#و_دیگر_جوان_نمی_شوم ...
شعر: #محمدرضا_عبدالملکیان
خوانش: #خسرو_شکیبایی

چه نامرادی تلخی !
و دریغا !
چه تلخ فرو می‌ریزم
با سنگینی این غربت عمیق
در سرزمین اجدادی خویش
...

@Sherane_poem
با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هر چه زیباییست

پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه هایم فرو ریزد
و ملال تنهایی از چشم هایم

من از دوردست ها آمده ام
از مزارع گندم
از کرت های جالیز
و از سرزمینی که آسمانش تنها دو پیراهن دارد
روزها آبی می پوشد
و شبها پیراهنی بلند که تاب می خورد
در رقص هزار و یک ستاره روشن
من از دوردست ها آمده ام ...

#محمدرضا_عبدالملکیان
@Sherane_poem
و شایسته این نیست که باران ببارد
و در پیشوازش دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبت
دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم
ببخشای بر من
اگر زخم بال کبوتر به کتفم نرویید

کجا بودم ای عشق؟ ...

#محمدرضا_عبدالملکیان
@Sherane_poem
من دلم گرفته
هرچه می‌روم نمی‌رسم
رد پای دوست
کوچه‌باغ عشق
سایبان زندگی کجاست؟

#محمدرضا_عبدالملکیان
@Sherane_poem
خاطره ها
گاه و بیگاه
می آیند
کنارم می نشینند
می خندند
گریه می کنند
اما پیر نمی شوند...

#محمدرضا_عبدالملکیان
@Sherane_poem
من درست رفته ام
در تمام طول راه
دره های سیب بود و خستگی نبود
در تمام طول راه
یک پرنده پا به پای من
بال می گشود و اوج می گرفت
پونه غرق در پیام نورس بهار
چشمه غرق در ترانه های تازگی
فرصتی عجیب بود
شور بود و شبنم و اشاره های آسمان
رقص عاشقانه زمین
زادروز دل، ترانه
چشمک ستاره، پیج وتاب رود
هرچه بود ، بود
فرصت شکستگی نبود
در کنار من درخت، چشمه
چهار سوی زندگی
در تمام طول راه ، روبروی من تو
روبروی من فقط تو بوده ای.....

#محمدرضا_عبدالملکیان

@Sherane_poem
حالا که آمده ای
همان پیراهنت را بپوش
همان پیراهن آبی گلدار
با همان بهار !
که مرا پانزده سال جوان تر می کند ...

#محمدرضا_عبدالملکیان

@Sherane_poem
🍀
با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت
با هرچه رود، راه تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود

#محمدرضا_عبدالملکیان
🍀
@Sherane_poem