🍀 شعرانه 🍀

#بتول_فخراسلام
Channel
Logo of the Telegram channel 🍀 شعرانه 🍀
@Sherane_poemPromote
318
subscribers
3.54K
photos
128
videos
5
links
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رسیده از دوست
فیلم از دکتر #بتول_فخراسلام
درختان گلابی با شاخساران پُرشکوفه‌
خراسان، مشهد

اسفندماه ۱۴۰۲
@Sherane_poem
برای بی کسی ِ یک قایق
در گره خوردگی ِ سیاهی شب
و سیلی سرد پرخروش ِ موج ها
تنها روشنایی یک فانوس دریایی، بَسَنده است.

برای گم نشدن در میانه ی گرداب ها،
نترسیدن در انبوهی ِ تاریکی ها،
پیش رفتن ها و پیش رفتن ها
تنها روشناییِ یک فانوس دریایی، بَسَنده است.

برای امیدِ رسیدن به ساحل ها...

دکتر #بتول_فخراسلام
@Sherane_poem
و سرانجام
آفتابگردان ها
مرا
طلبیدند؛
آن لحظه که تو
در آسمان نگاهم
تابیدی


دکتر #بتول_فخراسلام
@Sherane_poem
... مادر که می رود....

❤️مادر که می رود، عجیب بندِ دلت پاره می شود؛ به هرچه بند می کنی تا پابندِ "ماندن" شوی، نمی شود! شوق ِ " رفتنِ"، بندبند ِ وجودت را دربند می کند و مثل بندپایی به "مرگ" دل می بندی.

❤️مادر که می رود، انگار بندِ ناف جهان را بریده اند؛ ارتباطت با کائنات  قطع می شود. نظم هستی در هم می ریزد. به چشمت منظومه های شمسی و غیر شمسی تیله های ریز و درشت بی ارزشی می شوند که هر یک به گوشه ای پرتاب شده باشند.

❤️مادر که می رود، بدجور بندباز می شوی؛ دیگر برایت "بودن یا نبودن" مساله ای نیست!  گویی بر بندِ رختی پَهنَت کرده باشند تا خشک شوی و شگفتا که همیشه خیسِ بارانی. تالابی. "بندِ رختی پیدا بود"...

❤️مادر که می رود ، بند انگشتی قصه می شوی. بی‌وزنی را احساس می کنی؛  یک ذرّه ی  مُعَلّق، که هرچه به خود می گویی"ریگی از روی زمین برداریم؛ وزن ِ بودن را احساس کنیم"، احساس نمی کنی! مادر که می رود، تعادلت را از دست می دهی؛ ترازوها به توازن نمی رسند. هرچه می کنی که این کفه به وزنِ آن کفه ی مادر برسد، نمی رسد. هر حرف موزون و حرکت موزونی ناموزون ست و یک  سرِ هم بندیِ خودفریبانه ای! برای آن که به نگاهِ مادر بگویی استواری! ایستاده ای...


❤️مادر که می رود،دربند ِ مادری. بند بند می شوی. اما هر صبح، آیینه با لبخندی به تو می گوید:" باز هم شکسته بندت، آن لحظه که در خواب بوده ای، خوب پیوند داده ات‌‌؛ بندت زده." و تو  لبخند می زنی.

❤️مادر که می رود، انگار نرفته است!!! این جا نشسته است....

دکتر #بتول_فخراسلام
#مادر
@Sherane_poem
به یاد درگذشتگان

همراهت هستم
در راهی که نرفته ای و تو را بُرده اند
و مهر ِ تو نیز مرا با خویش کشانده است ...

همسفرت هستم
در سفری که چمدان نبسته ای و سبکبار می روی
و من، زندگی ام را بار زده ام
و "نیست در جهان" موجودی شده ام که در جهان هست....

همنفست هستم
در هوایی که تو خوش نفس، پرواز می کنی
و من می دَوَم ونفسم می بُرد و به تو نمی رسم....
در جاده مانده ام...
راه برگشت، نفس گیر ست و راهِ رفت را ،
بی "نفس" باید پیمود و من نفس نفس می زنم...
در جستجوی تو که نفس من بودی...

به یادت می مانم.
به عشقت زندگی می کنم.
رفتنت به من آموخت که
اگر کاری ناتمام نداشته باشم،
اگر سخنی ناگفته نگذاشته باشم،
می توان آسوده و آماده رفت.

سفرت به خیر
"سفرت به خیر
اما تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویر وحشت، به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را"!

دکتر #بتول_فخراسلام

@Sherane_poem
آبان روز از آبان ماه: ١٠ آبان ماه
جشن آبانگان بر ایرانیان سراسر جهان،
فرخ و فرخنده باد.

امید که چونان آب، سرشار از سخاوت ِ جاری بودن باشیم.
امید که بسان آب، زندگی بخشی و پاکیزگی و سرسبزی را همراه داشته باشیم.
امید که همانند آب، آیینه ی بازتاب و نموداری ِ زیبایی ها باشیم.
امید که به شیوه ی آب، روشن و زلال و خوش نوا باشیم.
امید که شبیه آب، هر جا روان شویم، آبادی و شادی را انگیزه ساز باشیم.
امید که جاری باشیم.
امید که جویا باشیم.
امید که در وجود همگان، آبانگان هر روزه برگزار گردد
و" آبی، آبی باشد"
آبانگان خجسته باد.

دکتر #بتول_فخراسلام
@Sherane_poem
پیشکش به پیشگاه ِ "مادران"

♦️ با زمین، خویشاوندی !

قلبت روی گُسَل است. بس که لرزیدی تا آب در دل ِ فرزندت تکان نخورد. عشق، آن زلزله ای بود که سقفِ آرامش ِ شیرینت را بر سرت آوار نمود. لرزه های دل تو ریشترها را به ریشخند گرفت. گرچه ویران گشتی، آبادی ِ "هستی" هایی.

♦️ با زمین، خویشاوندی!

مثل ِ کویر، پوستِ زندگیت، پُر تَرَک است. بس که شیره ی جانت را عشق مکید و شیر ِ جان بَخشَت، را فرزند، خشک شدی. چکّه های عرق ِخورشید نیز بر سینه ی سوخته ات مجالِ نشستن نمی یابد و تبخیر می شود. گرچه رویای سرابی، چشمه ی آب ِ حیاتی. شادابی ِ رویاهایی.

♦️ با زمین خویشاوندی!

گونه هایت، تالاب است. بس که در درون گریستی و در خویش فرو رفتی، تا شادی ِ پیوند ِ پاره ی تنت را با آرزوهایش آبیاری کنی. هر نگاهت، قاصدک ِ اُمید ی بود تا حضور ِ قوهای معجزه را بتوان باور کرد. گرچه دور از همه ای، اما همچو هوا نفَس و بوی حضورت جاری است.

♦️با زمین خویشاوندی !

چونان کوه ایستادی تا به فرزندت بیاموزی که زندگی، ایستادگی است. بسان درّه، طوفان ها را در آغوش گرفتی تا به همسرت بیاموزی که زیستن، عشق است و گذشت. مانند دریا گرداب ها و تلاطم امواج را با خویشتن داریت، به ساحل ِ زندگی نکشاندی تا تاریخ، لالایی ِ از خویش گذشتنت را برای خفتن ِ جنگ و جدال ها به کار بندد.....

و مثل ِ مادر، ماندگار شدی تا مهرِ مادری، اعجاز ِ پیامبریت را به باورِ ابدیت مژده دهد.

دکتر #بتول_فخراسلام
#مادر
@Sherane_poem