به نامِ زن، زندگی، آزادی
درود به همرزمانم در داخل و خارج از ایران
حالا که در حالِ نوشتنِ این پیام هستم باخبر شدم که در بیرون از این حصارها و میلهها کمکم فضای غم و یأس و ناامیدی در بینِ مردم در حالِ شکل گرفتن است که برایم خبری بسیار ناگوار است. حتی ناگوارتر از خبرِ اعدامِ همبندی و رفیقِ مظلومم
#محسن_شکاری و ناگوارتر از خبرِ کشته شدنِ نوجوانان و جوانان در سراسرِ ایران که تنها اسمی از آنان به گوشم در داخلِ زندان میرسید. ناگوارتر از خبرِ در غربت و سکوت کشته شدنِ کسانی که حتی پیکرشان تحویلِ خانوادههایشان داده نشد. چه چیزی از این ناگوارتر که ببینی آنان که بیرونِ میلهها ایستادهاند غمگین و ناامیدند؟ مگر نه اینکه قرار است ما از زندانها نه به واسطهی عفو و رأیِ بیدادگاهها، که به واسطهی امید و قوتِ قلب و همبستگیِ شماها آزاد شویم؟ این جانب به شخصه حاضر نیستم تا زمانی که تغییرِ بزرگی بیرون رخ نداده اسمم از بلندگوی زندان برای آزادی خوانده شود. اینجا در زندانِ تهرانبزرگ تمامِ سعی و تلاشم بر روحیه و امید دادن به زندانیهاست. گویی ماها که زندانی هستیم به آزادی نزدیکتر و امیدوارتریم. به زندانیها همیشه میگویم که شما «سرباز آمدید و وزیر بیرون میروید» و برای آزادی باید تاوان داد و ما با خون و گذشتن از تمامِ چیزهایی که دوست داشتیم تاوانِ این میلِ راستینِ بشری را که همان آزادی است میدهیم و باز هم خواهیم داد. تمامِ کسانی که محبوس شدهاند کسانی هستند که خواستشان تغییر بود و حالا این تغییر را از داخلِ همین دیوارها و سیمخاردارها شروع کردهاند. اگر عادتِ ناپسندی داشتند سعی کردهاند که کنار بگذارند. کسی سر روی بالش نمیگذارد تا مطمئن نشده که دیگری با شکمِ سیر خوابیده است. کسی با اشک و چهرهی غمگین نمیخوابد و کسی ناامید و کرخت از خواب بیدار نمیشود. حسِ همدلی و همبستگی در بینِ زندانیان موج میزند و اگر تفاوتِ دیدگاه و عقیدهای باشد تمامِ تلاش بر این است که از درگیری جلوگیری شود. چه چیزی از این زیباتر؟ آیا این همان دنیایی نبود که تصورش را میکردیم؟
حالا تمامِ همرزمان آمادگیِ این را پیدا میکنند که بتوانند محیطِ خود را اداره کنند و در جهتِ تغییرِ آن به درستی تلاش کنند. انتظاری که از شما همرزمانِ بیرون از زندان دارم این است که غمگین و ناامید نباشید و بدانید که ما علیرغمِ خواستِ حاکمیت و سیستم حالمان خوب است و به کوریِ چشمشان در جهتِ خوب ماندن هم تلاش میکنیم. دور ماندن از خانواده و عزیزان را شاید بتوان تا حدی تحمل کرد، اما دور شدن از آزادی را هرگز نمیشود و نباید تحمل کرد. هر قدمی که در جهتِ آزادی برداشته میشود همان آزادگی است و این همان چیزی است که حلقهی مفقودِ دورانهاست. درونِ زندانِ تهرانبزرگ ما در حالِ شکل دادنِ یک دنیای بزرگ هستیم. شاید باورش سخت باشد، اما پول در اولویتِ آخرِ ماست. کسی که زبانِ فرانسه میداند به رایگان فرانسه تدریس میکند و کسی که تئاتر میداند به رایگان تئاتر میآموزد و هر کسی که هنری دارد و بدونِ چشمداشت و منت هنرش را در اختیارِ دیگری میگذارد. و این همان دنیایی است که دوست داشتیم بنا کنیم و حالا میبینیم که در حالِ شکلگیری است.
پیامِ من به خانوادهها و همهی کسانی که عزیزی در بندِ سیاسیِ تهرانبزرگ دارند این است که حالِ عزیزشان خوب است و هر لحظه هم در جهتِ بهتر شدن میباشد و این امکان و حالِ خوب نه به خاطرِ حکومت، که به واسطهی مقاومت و خلاقیتِ ماست.
اشکهایتان را پاک کنید و مشتهایتان را گره کنید و مطمئن باشید که آزادی در پسِ مشتهای گرهکرده نهفته است. تکبیتی که به همسلولیهایم در اوین میگفتم را به شما هم میگویم:
اظهارِ عجز پیشِ ستمگر ز ابلهیست
اشکِ کباب موجبِ طغیانِ آتش است
به امیدِ آزادیِ همهی در بندانِ جهان و رسیدن به دنیایی که طلبِ آزادی، عدالت و برابری از نانِ شب هم واجبتر باشد.
همرزمِ شما
#پویا_مظلومیزندانِ تهرانبزرگ، ۱۴۰۱/۱۰/۲۲
#مهسا_امینی#زن_زندگی_آزادیخوشهای نگین