▪️با پایان سومین فصل از سال ۱۳۹۸ و در تازهترین مطلب پروندۀ #سالنامه_شهرستان_ادب، کارنامۀ این فصل را مرور میکنیم و پربینندهترینهای پاییز ۱۳۹۸ سایت شهرستان ادب را با شما مخاطبان عزیز در میان میگذاریم.
پربازدیدترین مطالب سایت شهرستان ادب در مهر، آبان و آذر ۱۳۹۸ در سه حوزۀ «یادداشتها»، «شعرها» و «خبرها» به ترتیب میزان بازدید هر بخش به شرح زیر است:
🔻بررسی ادبیات در کتاب فارسی سال ششم ابتدایی (یادداشتی از #احمدرضا_رضایی در صفحۀ ششم پرونده)
▪️«...کتاب با تکهای از گلشنِ راز آغاز میشود. ابیاتی غامض و انتزاعی که فهمش نیازمندِ گذراندنِ لااقل یکی دو واحد عرفانِ نظری است. شما جای معلم، مثلاً در توضیح و تفسیرِ این بیت چه میگویید؟
جهان، جمله، فروغِ نورِ حق دان حق اندر وی، ز پیدایی است پنهان.
یا کلماتِ ناشناختهای نظیرِ جان، فضل، فیض و تجلی را چگونه معنا میکنید؟ مؤلفینِ محترم برای اینکه از پیچیدگیِ محتوا بکاهند، این کلمات را سَرسَری گرفته و با تسامح از کنارش گذشتهاند. آنها در برابرِ فیض و فضل، بخشش را قرار دادهاند، تجلی را پیدا شدن معنی کردهاند و برای جان نیز هیچ توضیحی نیاوردهاند؛ گو اینکه مسلم میدانستهاند نوجوانِ دوازده ساله معنای جان را حتی در شعری عرفانی میداند و میفهمد. باز هم شما جایِ معلم و دانشآموزِ فلکزده؛ با این ابیات چه میکنید؟
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاکِ آدم گشت گلشن...»
▪️«...میرشکاک در این کتاب، اندیشهورزی است که از آفتاب عقل به سایهسار عشق میگریزد... او آگاهانه بر فرم سوار میشود و به سان برخی از اشعار کتابِ گفتوگویی با زن مصلوب، فرم را به هم نمیریزد. دانسته و شمرده شمرده به دامان عشق پناه میبرد و در عین حال نیمنگاهی به خود دارد. او عمیقاً تحت تأثیر احمد فردید و حکمت اُنسی است و از شاگردان مهم او به شمار میآید. او همچنین با دریافت شخصیای که از اساطیر دارد، خود و جهان را از این دو منظر تفسیر کرده و بالتبع در این کتاب نیز، گاه به آن سو کشیده شده است. دیگرانی که با منظومۀ فکری میرشکاک آشنا نیستند احتمالاً از دریافت ابیات زیر طرفی نمیبندند یا لااقل تفسیر به رأی میکنند؛ اما با کمی دقت و تحقیق میتوان آبشخورهای فکری شاعر را در میان ابیات زیر شناخت:
دو شب در آفتابت شعلهور بودند میدیدم ز ژرفای وجودم باخبر بودند میدیدم...»
▪️ «... در میان شاعران انقلاب اسلامی که جنگ را ستوده و در هوای بازگشت به جبهه دلتنگ شدهاند، شاید چهرۀ سلمان هراتی و یوسفعلی میرشکّاک و علی معلّم دامغانی، روشنتر و واضحتر باشد. دیگر بزرگان و مجاهدان، گاه نشستهاند و جنگ را با همه فجایع و معایبش دیده و به مخاطب عرضه کردهاند، یا از رفتن یاران و تغییر منِش طبقۀ قدرتمند، سخن گفته و نالیدهاند؛ ولی به نظر میرسد که مشخّصترین اشعار را در ستایش جنگ و ادامه دادن آن، میتوان در اشعار چهرههای مذکور یافت.
▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستاننویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگترین داستاننویس و روشنفکر معاصر ایرانی میدانند. بیشتر چهرههای شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگیاش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگیاش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از اینرو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفتهاند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک میشود.
با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
«کاملاً سیاسیست، البته نه به معنای سخیف و مبتذل امروزینش، بلکه مبارزیست جسور و بیتعارف. با آنکه پس از دستگیری موقت توسط ساواک تعهد میدهد که سیاست را ببوسد و کنار بگذارد اما جانش آرام نمیگیرد. روزی کتابی از امام به دستش میرسد. مجموعهای از استفتائات ایشان پیرامون امر به معروف. بسیار برایش جذاب است. زیر جملهها خط میکشد.
غربزدگی را مینویسد، امام را میبیند. حتی از مکه برای ایشان نامه مینویسد و از وضعیت شیعیان احساء و قطیف میگوید، و از کتاب خودش که زیر چاپ جمعش کردهاند و طرحی هم دارد که مینویسد پس از بازگشت میگوید.»... https://t.me/shahrestanadab/2060
«در آتش بدون دود، امام را اینگونه یافته؛ یک وطندوستِ عارفِ حکیمِ تفنگبهدست. حتی به نظر من آتش بدون دود، تفصیلِ «سه دیدار» است. اما باز به سه دیدار نیاز است تا نادر، تهِ دلش را خالی کند. امامِ نادر خیلی فرق دارد؛ روی دیگرِ «مردی در تبعید ابدی است» حتی. هر چه هست، دریافتِ اوست. درونِ درونِ امام است. یک سلوک است. باطنی عمیق، رازآلود و درهمشکننده، ظاهری آرام و بیملال. حقیقتِ امام است نه واقعیت او:
«من داستان مینویسم، تاریخ نمینویسم. تاریخهای بسیاری قبل از من نوشته شده است و همزمان با من و بعد از من نیز نوشته میشود و خواهد شد؛ اما داستان فقط یکبار نوشته میشود؛ فقط یکبار.
آنها که واقعیت را میخواهند نه حقیقت را، و طالب واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، میتوانند بیدغدغۀ خاطر، به بهترین تاریخها مراجعه کنند»...
«عبدالمحمد آیتی را وقتی شناختم که عکسش را روی جلد ماهنامه آموزش و پرورش دیدم. پیرمردی با ریش و موی بلند و یکدست سپید. آن موقع در بندِ یافتن او و شناختش نبودم تا این که اولین مواجهه جدی من با یکی از آثار مهم او صورت بست؛ ترجمه روان و دلچسبی از هفت قصیده مطوّل که با آب زر نگاشته و بر پرده کعبه آویخته شده بوده. یعنی همان معلّقات سبع؛ پنجره ورود ما به عالَم شعر جاهلی...»