از
#خرافات و
#ترس از
#غول_آتشخوار تا
#بلیط_۳_شاهی و داستان جالب
#ممدلی_یکدست و
#مرشد_بلقیس #اولین #خط_آهن_ایران ، خط آهن
#تهران به
#شهر_ری بود (سال ۱۲۶۱) که امتیازش را
#مهندس_بواتال_فرانسوی از
#ناصر_الدین_شاه گرفت. ماشینهایی که در این خط بکار افتادند، نام
#ترن نداشتند بلکه در تهران آنرا
#ماشین_دودی می نامیدند. بواتال براساس این امتیاز با چند مهندس
#بلژیکی شرکت راه آهن و
#تراموای_ایران را تأسیس کرد. این شرکت که بعدها ابتکار عمل آنرا بلژیکیها بدست گرفتند، طبق قرارداد ۹۹ ساله با
#دولت_ایران ، وظیفه داشت برنامه وسیعی را در زمینه
#تأسیس_شبکه_خط_آهن و تراموای در ایران پیاده کند اما در عمل جز همان یک رشته خط آهنی که بین تهران و شهر ری کشید، راه آهنی نساخت و بجای تراموا نیز
#خط_واگن_اسبی را برقرار نمود.
کمپانی بلژیکی ریلگذاری را تمام کرد و واگنها را به لکوموتیو متصل ساخت، اما با مشکلاتی نظیر
#کهنه _پرستی و
#اعتقاد به
#اوهام و
#خرافات مردم و خاصه
#طبقات_ممتاز مواجهه است. هنگامیکه خط آهن برقرار شد، مردم دسته دسته برای تماشای این پدیده (غول آتشخوار) میآمدند که هنگام حرکت از تنوره اش بخاری غلیظ برمیخاست، بهمین جهت آنرا ماشین دودی مینامیدند، اما کسی حاضر به سوار شدن بر آن نبود، چرا که می ترسیدند. مهندس بلژیکی وقتی دید بازارش کساد شده نزد
شاه رفت و جریان را به عرض رسانید، ناصرالدین
شاه نیز برای از بین بردن ترس و وحشت عموم، امر کرد تا عدهای از
#مشهورترین_افراد ،
#سرداران و
#سپهسالاران در حالیکه سراپا مسلح بودند در رکاب وی با ماشین دودی به
#عبد_العظیم بروند تا ترس مردم زایل شود.
عدهای از ملتزمین
شاه زیر لب
#ذکر_گفته و عدهای نیز
#کفن_به_گردن افکنده بودند. روزی که
شاه و درباریان سوار این ماشین عجیب شدند،
#علما از مدتی پیش به حضرت عبدالعظیم رفته تا وقتیکه بچشم خود دیدند که هیچ اتفاق بدی رخ نداده، آن وقت سوار آن شدند. بدنبال مسافرت
شاه، ترس مردم ریخت و سیل مسافر بطرف ماشین دودی سرازیر گردید، خاصه این که کمپانی به این خاطر که نظر مساعد علما را نیز جلب کند، علاوه بر
#واگن_سلطنتی واگنی هم برای علما تعبیه کرده بود.
#اولین_بلیطی که در زمان ناصرالدین
شاه برای ماشین دودی چاپ شد به ارزش
#۳_شاهی بود، در زمان
#مظفر_الدین_شاه ۵ شاهی و در زمان
#احمد_شاه به ۷ و ۱۰ شاهی رسید و آخرین مبلغ آن ۲/۵ ریال بود.
آنهاییکه با این ترن مسافرت کرده اند بخاطر دارند که قاچاق سوار شدن و دویدن روی سقف آن در حال حرکت قطار یک نوع تفریح برای بچه ها بود بعدها متصدیان برای جلوگیری از بروز خطر، طاق آنرا به نفت آغشته میساختند اما ولگردها با آن را تمیز میکردند و سوار طاق میشدند.
(ممدلی یک دست و مرشد بلقیس)
مسافران ماشین دودی در روزگار گذشته نام ممدلی یکدست و مرشد بلقیس را بخاطر داشته اند، اما ممدلی با آنکه یکدست بیشتر نداشت و همین یکدست بودن قیافهاش را کاملا مشخص میساخت با زیرکی و چالاکی حیرت آوری در پیرامون ماشین دودی و در همهمه و شلوغی
#جیب_بری میکرد.
مرشد بلقیس زنی بود میانسال که در
#اطاق_انتظار_گار ماشین به
#مداحی و
#مرثیه_خوانی مشغول بود و او را (
#مرشد_ماده😂 ) لقب داده بودند. او هم از چشم نابینا بود و هم چهره زشت و آبله رو و ناخوش آیند داشت که اغلب با دخترش به گار ماشین دودی آمده و نوحه خوانی میکرد، چون موقعی که مرشد بلقیس به نوحه خوانی مشغول بود، جماعتی او را دست میانداختند، مخصوصاً بچه ها سروصدا و جنجال می کردند، مرشد بلقیس آنوقت برای ترسانیدن بچه ها چوبی را که در دست داشت با فریادهای ترسناکی که از سینه بر می کشید به حرکت در می آورد و بچه ها را میترساند.
(
ناصر نجمی - دارالخلافه طهران - نشر امیرکبیر ۱۳۵۰)
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂