پازولینی در سوگ
#مریلین_مونرو#مریلیناز جهان قدیم و جهان آینده
هرآنچه بجامانده بود تنها زیبایی بود، و تو بودی،
خواهر کوچک مفلوک،
کسی که از پی برادران بزرگ ترت می دوید
می خندیدو می گریست وقتی خندن و گریان بودند
کسی که دوست داشت شال هایشان را به گردن آویزد
چاقوی جیبی و کتاب هایشان را لمس کند
وقتی کسی نگاه نمی گرد.
تو خواهر کوچک مفلوک،
دختر مردم ساده،
چه فروتنانه زیبایی را به تن کردی،
و در روح ساده ات،
نمی دانستی که داشتی اش،
یا چیزی که زیبایی نبود.
مثل خاک و غبار طلا که برباد رفت.
آن را جهان به تو آموخت.
آنگاه زیبایی ات ازآن او شد.
از جهان قدیم نادان
و جهان آیندۀ بی رحم
زیبایی بجا ماند که شرمسار نبود
از اشاره کردن به سینه های کوچک دخترانه اش
و شکم گاه ِ کوچک اش که چه آسان برهنه شد.
و چرایی زیبایی اش در همین بود،
مثل تو که زیبایی را در سیاهان نجیب ولگرد دیدی
و در کولی ها، و در دختران فروشنده
که در میامی و رم مسابقات زیبایی را بُردند.
مثل کبوتر طلایی کوچکی که بر باد رفت.
آن را جهان به تو آموخت.
آنگاه زیبایی تو بیش ازین دیگر، زیبایی نبود.
اما تو هنوز دختر کوچکی باقی ماندی
نادان مثل قدیمی ها، بی رحم مثل آینده
گاهی که تمام حماقت و بی رحمی دنیای حال
بین تو و زیبایی ات جدایی انداخت.
گستاخ بی تفاوت، تسلیم هرزه
همیشه با خود داشتی اش مثل خندۀ پشت اشک ها.
تسلیم و اطاعت از تو خواست تا بسیاری اشکهایت را فرویلعی،
خود را به دیگران بسپاری،
همیشه شادمان به چشم آیی، دلسوزی ها را طلب کنی.
چون سایه ای طلایی سپید که برباد رفت.
پس نجات یافته از جهان قدیم،
مطلوب ِ جهان آینده، تصاحب شده
در دنیای حال، زیبایی ات، مصیبتی شد.
حالا برادران بزرگترت بازگشته اند سرانجام،
لحظه ای از بازی های هراس انگیز دست کشیده اند،
به هوش آمده از سرگیجه ای بی امان،
می پرسند از خود:"ممکن است آیا
مریلین،
مرلین کوچک، راه را نشان دهد؟"
حالا تو اولین هستی؟ خواهر کوچک، تو
که به حساب نیامدی، مفلوک، با لبخندت،
تو اولین نفر در آن سوی دروازه های جهانی متروک
وانهاده از تقدیر مرگ.
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂از مجموعه شعری به شکل گل سرخ
ترجمه: حسین مکیزاده