برای امیدوار بودن لازم نیست حال و روزی عالی داشته باشید؛ فقط باید درک کنید که اوضاع تغییر خواهد کرد. امید در دسترس همه است. برای امیدوار بودن مجبور نیستید واقعیت کنونی را انکار کنید، بلکه فقط باید بدانید که آینده نامعلوم است و در زندگی علاوه بر تاریکی، روشنایی هم هست.
گفت: " دوستت دارم." و درست همان موقع فهمیدم عشق چرا وجود دارد. دلیل وجود داشتن عشق این بود که به تو کمک کند جان به در ببری. برای این بود که معنا را فراموش کنی، دست از جستجو برداری و شروع کنی به زندگی کردن. معنیاش این بود که دست کسی را بگیری که برایش اهمیت قائلی و در زمان حال زندگی کنی. گذشته و آینده توهم بود. گذشته فقط زمان حالِ مرده بود و آینده به هر حال هرگز وجود نداشت، برای اینکه هربار ما به آن آینده میرسیدیم، به زمان حال بدل میشد. زمان حال تنها چیزی بود که وجود داشت.
زمان حال همیشه در حرکت، همیشه در تغییر و زمان حال با ثبات بود، تنها میشد با رها کردن آن را به دست اورد.
بنابراین رها کردم، همه چیزهای دنیا را رها کردم، همه چیز به جز دست او را.
چطور باید زمان را متوقف کرد: بوسه چطور باید در زمان سفر کرد: خواندن چطور باید از زمان گریخت: موسیقی چطور باید زمان را احساس کرد: نوشتن چطور باید زمان را آزاد کرد: نفس کشیدن